شیرازه کتاب ماهنامه تخصصی کتاب و کتابخوانی در دوره جدید مهر، آبان و آذر ۱۴۰۰ متن قرائت شده حسین شاهمرادی در دومین دوره جایزه شهید اندرزگو را انتشار داده و آورده است: زمانه، زمانه بدمستی تیغداران و شوخچشمی درمداران است. زمانه، زمانه تختنشینی فاسقان و حکمرانی تبهکاران است. زمانه، زمانه ابرقدرتی دیوان ظلمتنشین و ظلمتسیرتان دیوآیین است. امروز، بیدادگران و مارِدان نشسته در ینگه دنیا در جای جای کره ارض خون میریزند و ابناء بشر را به استضعاف میکشانند و تطاول میکنند و چپاول میکنند و گردن میکشند و البته زهد میفروشند. از روزی که پدرمان،آدم، بر این خاک رازناک هبوط کرد تا همین لحظه اکنون، گاهواره زمین مصافگاه جنود حق و باطل بوده است و خواهد بود حَتَی لَاتَکُونَ فِتنَه. و اگر امروز اینجا، ایران، تهران، قلب جهان حق است، دیروز این گونه نبود. چند صباحی پیش در این مملکت، ایتام آل رسول ملعبه شیطان بودند و ملجئی نداشتند و جفا می دیدند.
طاغوت ظلم میکرد و طاغوتیان توجیه. فرعون غداری میکرد و فرعونیان هواداری و حال در میانه این کارزار یک سویه و برتری جویی مستانه شیطان، آن روزی که روشنفکران حبون برای تکهای نان و ذرهای التفات، زبان را فرش قدوم اعلی حضرت میکردند و آن روزی که شیوخ مقدس در کنج زبونیشان، برای بوسیدن دست شاه استخاره میکردند و آن روزی که مردم بی دفاع حیرانِ دردکشیده بغض در گلو چشم بر آسمان داشتند، امام روحالله سربرآورد و سرها را برآوراند و عَلم فروافتاده و غبارگرفته و فراموششده حکومت حق را دوباره قائم کرد، طاغوت را جارو کرد، ابرقدرت را تحقیق کرد، مستکبر را تحقیر کرد، ظالم را تخذیل کرد و کاری کرد کارستان در جغرافیایی به وسعت کره ارض.
فریادی در قم بلند شد، زانوانی در واشنگتن لرزید. مشتی در تهران گره شد، روباهی در لندن گریخت. خونی در تهران بر زمین ریخت، لالهای در ژوهانسبورگ جوانه زد. تختی در تهران واژگون شد، سینهای در کاراکاس ستبر گردید.
امام بر صورت شاه سیلی نزد. سیلی امام بر گونههای شیطان نشسته در واشنگتن فرود آمد و البته باد همان سیلی دودمان پهلوی را نیز با خود برد. امام مجتمع همه حق بود و دشمنانش مجتمع همه باطل. امام تجلی اراده خدا در زمین بود و دشمناش سربازان شیطان. امام دستش از ماده خالی بود و سینهاش از یقین سرشار. دشمناش اما دست پر بودند و سینه تهی. امام مصداق تام و تمام فئه قَلیلهای بود که فئه کثیرهای را در هم کوبید و بعد از آن فتح مبین بود که دوباره نیرنگ پیشگان و شوماندیشگان و دغلداران و تیغداران و درمداران و فاسقان و تبهکاران و دیوان و ظلمت سیرتان عالم، شانه به شانه هم قد برافراشتند و نقسها را درون سینه حبس کردند تا فوت کنند و نور خدا را فروبنشانند غافل از اینکه الله مُتِم نُورهِ وَ اَوکَرهَ الکافرون و این قتال هنوز هم جاری طرفه اینکه در همیشه تاریخ شانه شانه شمشیرزنان، قلم به دستان نیز جنگیدهاند.
شمشیرزنان دشمن، خونهای گرم اهل حق را بر زمین سرد ریختهاند و قلم به دستان و سخنوران آنها بر باورهای عائل جبهه حق تاختهاند و کشته گرفتهاند. شمشیرها جسم کشتهاند و قلمها جان. شمشیرزنان از جلوی سپاه کشتهاند و قلم به دستان پشت سپاه را سست و گاه خالی کردهاند. کمانداران دشمن تیرهایی مرئی به سوی سپاه حق پرتاب کردهاند؛حال آنکه تیر قلم به دستان را جز معدودی ندیدند تا بر جان نشست و گزافه نیست اگر بگوییم آن قدر که قلم به دستان دشمن سپاهیان حق را در خون غلتاندهاند، شمشیرزنان دشمن نغلتاندهاند. چه که سپاه حق نیز فوج فوج از عائله دشمن کاسته و بر رهروان طریق حق افزوده. از همین روست که امام روحالله نیز بر دستگاه طاغوت شمشیر نکشید و با جرقه کلام و معرفت و آگاهی، جانها را روشن کرد و به میدان آورد و کرد آنچه کرد و در این دنیای غبارآلود کلام و لمه اولین سلاح جنگاوران حق و باطل است. در این دنیای واژگون واژگاناند که جان میستانند و تلفات میگیرند.
امروز تعداد کمی از مرزبانان جبهه حق، تعداد کمی از مرابطان، در کناره کرانههای جغرافیایی سلاح در دست دارند. این روزگار، روزگار «مرزبانان مرکز نشین» است. مرزبانان امروز هنگامه جویانیاند که با سکوت و جهل و ظلمت مصاف میکنند.مرزبان بلاد اسلام در سرحدات جغرافیایی که انگشت بر ماشه، چشم در چشم خصم دوخته و منتظر است دست از پا خطا کند تا عبرتش کند؛ اما مرزبانان مرکز نشین نه با شمشیر آبداده که با قلم آخته باید به رزم برخیزند. باید قصه بگویند. امروز با سلاح قصه باید به جنگ شیطان رفته با داستان راست. باید روایت کرد. باید چراغ دانایی را برافروخت. باید اسیران را پس گرفت. باید خاک را پس گرفت. باید از قشون دشمن کاست و بر لشکر خدا افزود و مگر نه اینکه وظیفه ادبیات جز ذکر الله نیست؟ و مگر بیان قصه ظلم و قصه حق مصداق و اما بنعمع ربک فحدث نیست؟
و همین که امروز باید برای خیلی قصه پهلوی فاسد فاجرِ فاسقِ فرومایه را بگوییم، یعنی با اینکه فرسنگ فرسنگ دشمن را عقب راندهایم، یعنی با اینکه لشکر لشکر از دشمن کشته گرفتهایم، هنوز بخشی از خاک در دست خصم است و باید بازپسش گیریم و می گیریم باذن الله.
نظر شما