«تهران ما» سالهاست که با غده سرطانی به اسم «آلودگی هوا » دست و پنجه نرم میکند. سالهاست که شریان تنفسی تهران بیمار است اما، تکه تکه و بریده بریده نفس میکشد تا زنده بماند چرا که؛ خانه بیش از ۹ میلیون انسان است. اما چه شد که این درد و رنج بر جان بی رمق تهران سنگینی میکند و به تراژدی هولناکی مبدل شده و بدخیم تر از هر سرطانی بر این شهر آوار شده است.
برای توصیف این تراژدی هولناک از مفهوم «مسائل بدخیم» وام میگیریم تا پیچیدگی مشکل را نشان دهیم. مفهوم «مسائل بدخیم» از دهه ۱۹۷۰ وارد ادبیات علوم اجتماعی شده است. این دست مسائل دارای ۴ ویژگی هستند. ۱- فرصت رو به پایان است. ۲- اشخاصی که مسبب مساله اند در پی راه حل آن نیز هستند. ۳- اقتدار مرکزی برای پرداختن به مساله یا ضعیف است یا اساسا وجود ندارد و ۴- بی توجهی عامدانه و عقلانی در این روند وجود دارد که پاسخ به مشکل را به آینده موکول میکند و مهمتر از همه پاسخها در سطح عقلانیت کوتاه مدت و نه برنامه ریزی بلند مدت پایدار ارائه میشود.
توصیف این ویژگیها درباره بدخیمی آلودگی هوا این گونه است که در نیمه دوم هر سال، شهر تهران روزهای سختی را طی میکند. طبق آمارهای منتشر شده توسط شرکت کنترل کیفیت هوای تهران؛ روزهای ناسالم شهر تهران در سالهای متمادی روند افزایشی داشته است. این در حالی است که در طی این مدت کارشناسان و متخصصان از حوزه های مختلف، به عوامل بسیاری در ایجاد آلودگی هوای تهران اشاره داشتند. عواملی مانند فقدان استانداردهای سوخت و معاینه های فنی خودرو، حضور صنایع آلاینده در محدوه شهر، ساخت و ساز برج های مرتفع تا افزایش تردد خودروهای شخصی و تک سرنشین در سطح شهر تهران. عواملی که در کنار هم شکلی از قفل شدگی مساله و در نتیجه آن بزرگ شدن و عمیق تر شده غده بدخیم سرطان آلودگی را برای تهران موجب شده است. بدخیمی مساله آلودگی هوای تهران آن جایی قابل لمس است که مجموعه هایی از نهادها و سازمانها با این چرایی ها مرتبط هستند که البته هیچ یک مسوول و پاسخگو حل مساله نیز شناخته نمیشوند.
اگر چه سیاست های تشویقی و تنبیهی بسیاری در این سالها به اجرا گذاشته شده اما از آن جا که عمده راه حلها از جنس راهکارهای «مقطعی» و «کوتاه مدت» است، فاقد اثرگذاری لازم در بستر زمانمند هستند. در این سیاست ها نوعی غفلت تاریخی عامدانه مستتر است که به بدخیمی مساله منتهی شده است. غفلت از پذیرش «خطاهای سیاستی» در عرصه کلان نظام تصمیمگیری درباره هر یک از چراهای مطرح شده اعم از فعالیت صنایع آلاینده در حریم شهر، ساخت و سازهای بی رویه در فضای تنفسی شهر تهران، عدم به کارگیری استانداردهای سوخت و توسعه فزاینده حمل و نقل خصوصی خودرو محور از جمله این غفلتهای عامدانه هستند که نتیجه آن پدید آمدن سرطان آلودگی در جان شهر «تهران ما» شده است.
همچنین میتوان بخشی از فقدان عقلانیت سیاستگذاری حمل و نقل تهران را نتیجه انشقاق نهادی دانست. واگرایی که برآمده از تعارض منافع و مصالح ذی مدخلان نهادی است. صاحبان صنایع آلاینده تهران، مافیای سوخت و خودرو، برج سازان و ... همه در این جنگ صاحب منافع مطرح هستند که مواجهه با این صاحبان قدرت و سرمایه نیز نیازمند هزینه گزافی است و از آن جایی که سیاست اساسا با تصمیمات کوتاه مدت به هویت خویش معنا میبخشد از این رو، حل موضوع به آینده های نامعلوم موکول شده است. آینده ای که هیچ پاسخگویی در آن نیست و تنها تهران ماند و درد میلیونها انسان که با خود به دوش میکشد.
مشمول زمان شدن آلودگی هوای شهر تهران موجب شده تا داستان تراژدیک از ناکارآمدی مدیریت شهری تهران به تصویر کشیده شود. تراژدی که هر یک از نهادها به دنبال مقصر جلوه دادن سایر ذی مدخلان هستند غافل از این که، تهران در حال مرگ تدیجی است. محتمل است برای حل این دست مسائل بدخیم؛ مشارکت همه ذی نفعها با ارائه راه حلهای جامع و یکپارچه میتواند موثر باشد و به گذار از مساله کمک نماید. چرا که نمیتوان نگاه تقلیل گرا و تک بعدی برای این جنس مسائل متصور شد.
معتقدیم سیاستگذاری حل مساله آلودگی هوای تهران نیازمند درک پیچیدگی و پیوند راه حلهای جامع در یک ظرف مشترک تحت مدیریت واحد با اندیشه بلندمدت است. مرجعی که خود در پدید آوردن موضوع نقش چندانی نداشته و به عبارتی ذی نفع نباشد. شاید بتوان گفت شورای شهر تهران تنها نهاد مردمی موجود با ظرفیت حداقلی است که حلقه واسط بی طرف تری نسبت به سایر نهادهای دولتی و عمومی در این مساله است. با توجه به اینکه پاسخگویی به روندها و برنامه هایی که در طول زمان آبستن این سرطان شده، مطالبه هایی است که نمیتوان در شرایط فعلی از نهادهای دخیل در مساله پیگیری کرد، از طریق این نهاد پیگیری کرد. بر این اساس است که باید نقش و جایگاه این ظرفیتهای حداقلی را مهم دانست.
بنابراین در شرایط فعلی شورای اسلامی شهر تهران جدی ترین نماینده شهروندان در مطالبه گری حقوق شهروندی است و در کنار آن تشکل های محیط زیستی، فعالین اجتماعی و دانشگاهیان کسانی هستند که درباره این چراها و سیکل معیوب میتوانند پرسش کنند و روند فعلی را به چالش سیاستی و نه سیاسی هدایت کنند. شفافیت بخشیدن به چراییها و در ادامه مطالبه گری در خصوص حل نشدن مساله، خود گام اولیه ای مهمی است که میتواند ظرفیت پاسخگویی را در عرصه عمومی تقویت نماید و فرایندها را به سمت تغییر تصمیمات هدایت نماید. اگر چه این مسیر نیازمند شکیبایی و تامل خرد جمعی است.
منبع مرتبط//کلی لوین و همکاران (۱۳۹۵) غلبه بر تراژدی برآمده از مشکلات فوق العاده بدخیم: محدود ساختن منافع شخصی آینده برای بهبود وضعیت تغییرات اقلیمی جهانی، فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی، دوره ششم، شماره ۲۱.
نظر شما