آمارها نشان میدهند میانگین سن ازدواج در کشور در یک دهه گذشته افزایش یافته است و دختران اکنون در سن ۲۳.۴ سال و پسران در سن ۲۷.۵ سال دست به ازدواج میزنند. به همین نسبت، آمار تجرد قطعی در کشور نیز هرچند با سرعتی کند، اما رو به افزایش است و بدین ترتیب میتوان گفت افراد بیشتری نسبت به گذشته، هرگز فرصت ازدواج را به دست نمیآورند. این آمار به ویژه در استانهای مهاجرفرست کشور در حال افزایش است و نشان از خطراتی دارد که آینده جامعه ایرانی را تهدید میکند.
در عین حال افرادی که قصد ازدواج دارند با افزایش شدید هزینههای ازدواج همچون اجاره مسکن، افزایش قیمت اقلام اولیه جهیزیه، بالا رفتن هزینههای مربوط به برگزاری مراسم عروسی و مانند آن مواجه شدهاند و در نتیجه توان خود را برای ازدواج از دست میدهند. وامها و امکانات اعطایی از سوی دولت نیز باوجود افزایشهای چشمگیر برای تامین هزینههای حداقلی خانوادهها جهت ازدواج کافی نیستند و از همین رو ممکن است بسیاری از جوانان ناچار شوند ازدواج خود را به تاخیر بیاندازند. این در حالی است که همین جوانان به صورت همزمان شاهد برگزاری بعضی مراسم عروسی لاکچری و اعیانی در سطح شهرهای بزرگ هستند که این امر به ناامیدی و یاس بیش از پیش آنها میانجامد.
این درحالی است که وضعیت اشتغال در کشور نیز چندان که مورد انتظار و مطالبه است، نیست؛ ضمن اینکه نرخ بیکاری افراد تحصیلکرده از نرخ بیکاری افراد عادی بیشتر است و این نشان از آن دارد که تحصیل نیز دیگر به عنوان راهی برای به دست آوردن شغل مناسب محسوب نمیشود. در نتیجه افرادی که پس از گذران دشواریها و هزینههای بسیار، مدرک تحصیلی مناسبی به دست آوردهاند، اکنون با مشکلاتی نظیر بیکاری دست و پنجه نرم میکنند و قادر نیستند حداقل همان هزینههای صرف کرده را نیز بازیابی کنند.
بخش قابل توجهی از جوانان ایرانی امروز، حتی اگر شغلی بیابند نیز ممکن است این شغل مناسب آنان نباشد یا حقوق مکفی را برای آن دریافت نکنند، در نتیجه باز هم این امر به معنای نوعی از بیکاری پنهان است که اثرات روانی و اجتماعی آن کمتر از بیکاری آشکار نخواهد بود. از سوی دیگر به نظر میرسد با وجود آنکه جوانان متولد دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ در آستانه چهل و سی سالگی هستند، باز هم از ورود به پستهای مدیریتی محرومند و فرصت چندانی برای نشان دادن توانمندیها و صلاحیتها خود ندارند. این وضعیت برای زنان به مراتب دشوارتر از مردان است.
در این شرایط است که برخی جوانان ناامید از بهبود وضعیت خود ممکن است به دنبال راههایی برای رفتن از کشور باشند و ترجیح دهند این مسیر را در پیش بگیرند که سبب گسترس پدیده فرار مغزها نیز خواهد شد.در این شرایط نیروهایی که با صرف هزینه بسیار در این جامعه پرورش یافتهاند، خود را تقدیم کشورهای دیگر میکنند.
بحران کرونا نیز فشار اقتصادی بر جوانان را بیش از پیش تشدید خواهد کرد. به طور حتم تعدیلهای نیرو در شرکتهای اقتصادی فعال، بیش از هر گروه دیگری گریبان جوانان را خواهد کرد و فرصتهای شغلی آنان را بیش از پیش کاهش خواهد داد؛ گرچه این شرایط اقتصادی تحت تاثیر کرونا در سطح دیگر کشورها نیز رخ داده است و فرصت های شغلی در آنها را نیز دستخوش دگرگونی کرده است.
همچنین بحران کرونا سبب شده است جوانان دستکم در بازه کوتاه مدت از بسیاری از تفریحات عادی زندگی خود همچون سینما، تئاتر، سفر، ورزش یا مانند آن نیز محروم شوند و حتی برگزاری مراسم خواستگاری، عقد یا عروسی برای بسیاری از جوانان در کوتاه مدت ناممکن شده است. در نتیجه میتوان انتظار داشت که فشار روانی و افسردگی، از پیامدهای این بحران باشند.
جوانان مهمترین سرمایههای کشور هستند و افزایش سن ازدواج، افزایش جمعیت مجردان قطعی، افزایش بیکاری در میان این قشر و به ویژه جوانان تحصیل کرده و در نتیجه کاهش شدید اعتماد و سرمایه اجتماعی، باعث میشود تا شرایط پیشروی کشور پیچیده شود و در عین حال نیاز برای تصمیمگیریهای جدی و در اساسی در حوزه جوانان را بیش از پیش ضروری میسازد. از همین رو باید متولیان نه تنها برای دوران کرونا، که برای دوران پسا-کرونا نیز برنامههایی جدی را طراحی نمایند تا بتوانند شرایط جوانان را بیش از پیش بهبود ببخشند تا این سرمایههای بزرگ جمهوری اسلامی ایران، آیندهای روشن و درخشان را برای ایرانی سرافراز رقم زنند.
نظر شما