۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۵:۳۱
کد خبر: 83432626
T T
۲ نفر
فراستخواه: کنشگری مرزی حرکت میان دوگانه‌هاست

تهران-ایرنا- یک جامعه‌شناس و استاد دانشگاه گفت: در شرایط بحرانی باید کنشگرانی باشند که در میان دوگانه‌های موجود مانند دولت و جامعه، نظر و عمل، سیستم‌های رسمی و غیر رسمی و غیره، دست به کنش‌های مرزی بزنند. نیاز جامعه امروز ایران، کنشگری مرزی توسط افراد و سپس تبدیل افراد به نهادهاست.

مقصود فراستخواه جامعه‌شناس و استاد دانشگاهی است که سودای گسترش مرزهای اندیشه اجتماعی در ایران را دارد. یکی از ویژگی‌های فراستخواه مفهوم‌پردازی‌ها و صورت‌بندی نظریات تازه‌ در حوزه علوم انسانی است. یکی از این مفاهیمی که چندسالی است مورد تاکید او قرار گرفته است، کنشگر مرزی است که در جاهای مختلف به آن اشاره می‌کند و آن را الگوی مناسب برای مدیران حکومتی از یک سو و روشنفکران و متفکران از سوی دیگر می‌داند. برای ایضاح مفهوم کنشگر مرزی و ابعاد آن با این جامعه‌شناس به گفت‌وگو پرداخته‌ایم. در ادامه بخش نخست این مصاحبه را از نظر می‌گذرانید:

شما بحثی را تحت عنوان کنشگر مرز مطرح کرده‌اید که در سخنرانی‌ها و صحبت‌های خود مرتب به آن اشاره می‌کنید. اکنون می‌خواهیم به صورت جمع بندی شده به آن بپردازیم و راجع به ابعاد آن صحبت کنیم. تعریف شما از کنشگر مرزی چیست و چه ابعادی دارد؟

کنشگرانی هستند که میان دولت و جامعه تردد می‌کنند. من تعبیر کردم که میان دیوان دولت و ایوان ملت بتوانند تحرک و موبیلیتی لازم را داشته باشند تا تردد کنند. اگر بخواهیم مقداری وسیع‌تر نگاه کنیم، میان مرکز و پیرامون، میان تهران و مناطق محروم بتوانند عملکرد مرزی داشته باشند. هم آنها را بفهمند، هم اینها را. هم زبان دولت، سیاستگذاری یا فرصت‌هایی در آن آنجا داشته باشند، یا بتوانند  تصمیمی بگیرند یا تصمیمی بسازند، یا دخالتی کنند و تاثیری بگذارند. از طرف دیگر بتوانند در جامعه، در حوزه عمومی، کوچه پس کوچه‌های شهر، در گروه‌های اجتماعی، دردهای آنها را بفهمند. مشکلات و نارضایتی‌های آنها را بفهمند. مسائل مختلف آنها را از این طریق حل کنند. در نتیجه درک من از کنشگر مرزی این است که کنشگری است که میان سیستم و زیست‌جهان، سیستم‌های رسمی و فضاهای غیر رسمی جامعه، تا حدی می‌تواند تحرکی و ترددی داشته باشد. مثلاً میان ایرانیان پارس زبان با اقوام ایرانی که به زبان‌های دیگر صحبت می‌کنند، عملکرد و کنشگر مرزی زمانی است که میان زبان‌ها و فرهنگ‌های ایرانی، بتواند درمیان بودگی داشته باشد، بتواند میان اینها زندگی کند. اینها را بفهمد و بتواند با اینها ارتباط داشته باشد. اجازه دهید بگویم حتی میان نسل‌ها.

کنشگری مرزی، ایجاد فضای میانی است

الان پنج نسل در ایران زندگی می‌کنند. چه بسا امکان گفت‌وگو میان این نسل‌ها وجود ندارد. کنشگر مرزی به معنای وسیع کلمه می‌تواند بین نسل‌ها ارتباط برقرار کند، گفت‌وگوهای میان نسلی را بتواند توسعه دهد، یا میان دستگاه‌های رسمی و فضاهای غیر رسمی. مثلاً تصور کنید که دستگاه اداری و اجرایی در کشور هست. مدیری داشته باشد که بتواند با NGOها ارتباط برقرار کند. NGOهایی که در حوزه آن دستگاه اجرایی در جامعه کار می‌کنند. مثلاً درباره مسائل محیط زیست، مسائل مادران سرپرست خانوار، کودکان محروم از آموزش و چیزهای دیگر. طبیعی است که کسانی از NGOها، کنشگر مرزی هستند که بتوانند به دستگاه‌های رسمی، سرک بکشند و با آنها گفت‌وگو کنند. بتوانند در تصمیم‌های آنها تاثیر بگذارند. کنشگر مرزی مدیران دستگاه‌ها هم آنهایی هستند که بتوانند در NGOها عضو شوند و در مجامع NGOها شرکت کنند، با آنها گفت‌وگو کنند. مسائل و سفارش‌های آنها را بگیرند و به تصمیم تبدیل کنند. در حوزه مسئولیت خود، آنها را تبدیل کنند به یک سلسله قوانین و ساختارهای حقوقی. کمک کنند به NGOها و بخش سوم جامعه، بخش‌ سازمان‌های مردم نهاد غیر دولتی. از آنها حمایت کنند و بتوانند مشکلات جامعه را حل کنند. محنت انسان ایرانی را تقلیل دهند. به معنای وسیع‌تر، کنشگر مرزی، کسی است که می‌تواند میان جریان‌های فکری مختلف، به ویژه میان طرف‌های مختلف آنها، وضعیت میانی ایجاد کند که اینها بتوانند با هم گفت‌وگو کنند. در منطقه خاکستری بتوانند حرکت کنند. میان سنت و تجدد حرکت کنند. میان ایران و جامعه جهانی بتواند تحرک داشته باشد. نوعی از کنشگر مرزی کسی است که میان جامعه ایران و گلوبال کامینیتی، اجتماع جهانی، تردد کند. زبان دیپلماتیک بلد است و می‌تواند مسائل ملی و منافع ملی ایران را در مجامع جهانی دنبال کند. برخی پروتکل‌های جهانی را در دستگاه‌های ملی تاکید کند، این که چطور باید به آن پروتکل‌ها پایبند باشیم چطور بتوانیم با دنیا، زبان دیپلماتیک موثر و کارآمدی داشته باشیم.

در بحران‌ها کنشگری مرزی اهمیت می‌یابد

به‌ویژه، درک من از کنشگر مرزی این است که وقتی اهمیت پیدا می‌کند که مرزها متشنج و بحث انگیز هستند. مثلاً شکاف ملت و دولت. نمونه‌ای است از وضعیتی که مرز میان دولت و ملت در وضعیتی که از شکاف ملت و دولت صحبت می‌کنیم، بحث انگیز شده است. سوء تفاهم وجود دارد، بیگانگی وجود دارد، وضعیتی است که از فرسایش سرمایه اجتماعی می‌توان صحبت کرد. فرسایش سرمایه اجتماعی الان در جامعه ما، واقعاً معضل جدی است. یکی از سرمایه‌های اجتماعی، اعتماد به نهادهاست. اعتماد به قوانین است. مردم، اعتمادی به دولت و کارآیی دولت به معنای استیت، به معنای کل حاکمیت ندارد و روز به‌ روز فرسایش پیدا می‌کند. کنشگر مرزی کسی است که بتواند اعتماد فرسایش یافته را نه با پند و اندرز که با عملکرد خود ترمیم کند. بتواند اعتماد مردم را به درستی به نهادها و قوانین جلب و دوباره ترمیم کند. چطور؟ با اصلاح قوانین و ساختارها، با بهبود عملکرد حاکمیت و انجام مسئولیت‌های حاکمیتی. مخصوصاً زمانی که بحرانی وجود دارد، مانند بحران کارآیی. به نظرم جامعه ما الان درگیر بحران کارآیی حکومت است. همینطور بحران مشروعیت. در اینطور موارد که مسأله حکمرانی، کمابیش با مسأله بحران کارآیی و مشروعیت درگیر است، کنشگران مرزی باید آن را التیام بخشند. از طریق بهبود عملکرد، از طریق انتقال دردهای اجتماعی به درون سیستم‌های سیاست گذاری و درست متفاوت از آن چیزی که معمولاً ماموران دولتی در دستگاه‌های دولتی می‌گویند که در شهر خبری نیست؛ متفاوت از آن، خبرهای شهر و کوچه و بازار، مشکلات و مسائل را از طریق گزارش‌های دقیق، نه بولتن‌سازی‌های بسیار گمراه کننده، بتوانند به مسئولان و حکمرانان برسانند. از این طریق است که به نظرم کنشگر مرزی شکل می‌گیرد.

در خلاء فضاهای میانجی، باید کنشگری مرزی کنیم

مخصوصاً زمانی که نهادهای میانجی در جامعه، ناکارآمد شده‌اند یا ضعیف هستند. الان در جامعه ایران به نظرم، یکی از مشکلات این است که نهادهای میانجی به طور کلی یا نیستند یا خیلی ضعیف هستند. ضعیف نگه داشته شده‌اند. سیستم‌هایی وجود ندارند که حمایت کنند تا نهادهای میانجی به‌وجود آیند. نهادی که حسن و آرامشی برای جامعه باشند. دردهای اجتماعی و سفارش‌های فروخورده اجتماعی، خواسته‌ها و مطالبه‌های اجتماعی در این حوضچه‌های آرامش، در نهادهای میانجی، تبدیل به پیام‌های مدونی شوند، تبدیل به صورت‌بندی‌های حقوقی شوند و به ساختارهای تصمیم گیری منتقل شوند. وقتی نهاد میانجی نداریم، در نتیجه کنشگر مرزی، اهمیت خودش را نشان می‌دهد.

حرکت از فرد به نهاد

 دو نکته در این قسمت بیان می‌کنم. اولاً کنشگر مرزی تنها در شکل فردی نیست. این که بنده و شما به دلایل خاصی، طوری عمل کنیم که به ما باند ری‌اکتور یا کنشگر مرزی بگویند. بلکه بیشتر، وقتی کنشگر مرزی اهمیت پیدا می‌کند که حالت نهادی پیدا می‌کند. در واقع کارگزاری‌های نهادینه، عامیت‌های نهادینه و نهادی، مثلاً فضاهای مرزی وجود داشته باشد، ساختارهای مرزی و نهادهای میانجی که عرض کردم وجود داشته باشند.

مثالی بزنم. نوبخت در نیمه اول قرن دوم هجری، او که نیای خاندان نوبختی بود، زمانی که خلافت بنی عباس، خلافت عرب بر ایران، سیطره پیدا کرده فرهنگ و تمدن ایرانی در نوعی تهدید قرار گرفته است، یک فرد ایرانی منجم به نام نوبخت، کنشگر مرزی است. اما وقتی تبدیل به خاندان نوبخت می‌شود، کنشگر مرزی که نوبخت بود، تبدیل به نهاد خاندان نوبخت می‌شود. تبعاً خاندان نوبخت، چندین کنشگر بودند که انتقال پیدا می‌کردند، نسل به نسل. می‌توانستند برمکیان و خاندان نوبختی، بیایند و دستگاه خلافت را به نفع منافع ملی ایران و تمدن و فرهنگ و زبان ایرانی، تعدیل و اصلاح کنند. اجازه دهید اینطور بگویم که نوبخت، فرد است. خاندان نوبخت، یک نهاد اجتماعی است. وقتی تبدیل به نهاد وزارت می‌شود، همین خاندان نوبخت، وزیر دستگاه خلافت می‌شوند و نهاد وزارت ایرانی ایجاد می‌کنند. ایرانیان توانستند به رقم سیطره خلافت عرب، نهاد وزارت ایرانی را حفظ کنند. این، همان کنشگر مرزی است اما در قالب یک نهاد دولتی. اگر در نظر بگیرید که این، دارالحکمه شود، بیت الحکمه‌ای که همه ما شنیده‌ایم، یک نهاد علمی و مرزی بود. بیت الحکمه، جایی بود که دولت حمایت می‌کرد، دولتیان در آن بودند اما خوارزمی، دانشمند ایرانی هم در آنجا فرصت تحقیق و تولید اندیشه ایرانی، فرهنگ و تمدن ایرانی را داشت. از زمان حاضر هم بگویم. مثلاً محسن رنانی گاهی عملکرد مرزی داشته باشد، به شکل یک آدم مرزی عمل می‌کرده است. هم با دستگاه‌های سیاست گذاری ارتباط داشته، هم با جامعه، دانشگاه‌ها و مردم کوچه و خیابان. اما وقتی مرکز پژوهش‌های مجلس وجود دارد که آنجا بتواند چند پروژه تعریف کند، از نتیجه تحقیقات و این پروژه‌ها، گزارش‌های مفیدی برای اصلاح ساختارها و اصلاح قوانین در جهت منافع ملی و حقوق اجتماعی تامین کند، در اینجا به جای یک فرد کنشگر مرزی، یک فضای عملکرد مرزی به‌وجود می‌آورد. آخرین عرضم اینکه کنشگر مرزی، ذات دائمی نیست. این که بگوییم شما همیشه کنشگر مرزی هستید. یا مثلاً فراستخواه همیشه یک کنشگر مرزی است. نه، اینطور نیست. کنشگر مرزی، خصیصه مصدری است، نه اسمی. کنشگر مرزی عنوانی نیست که بتوانیم برای همیشه به کسی اطلاق کنیم. بلکه همانطور که چندبار تکرار کردم، خصیصه عملکردی است، یک پرفورمنس است. کنشگری مرزی یک پرفورمنس است.

خلیل ملکی و محمود صادقی؛ کنشگران مرزی

مثلاً خلیل ملکی در دوره رضا شاه، بعد از مشروطه عضو یک گروه چپ است که نهایتاً دستگیر و زندانی می‌شود. او عضو گروه 53 نفر است. آنجا کنشگر مرزی نیست، یک اپوزوسیون است، مخالف نظام مستقر است. اما همین خلیل ملکی، بعد از شهریور 1320، به‌ویژه در دهه 30 و 40، عملکرد مرزی از خود نشان داد. همان آدم چپ گروه 53 نفر، این توانایی را از خود نشان داد که بتواند این شجاعت اخلاقی و فکری را داشت که بتواند با اسدالله علم گفت‌وگو کند. حتی با شاه هم گفت‌وگو کند. هر چند می‌دانید اینطور اعمال در آن دوره رادیکالیزم بایکوت می‌شدند. این رفتارها با سوء ظن نگریسته می‌شدند. اما ایشان برای خود، دلایل، استدلال‌های اخلاقی و ملی داشت که برای منافع ملی این کار را کند. همان کسی که زمانی عضو گروه 53 بود، با کسی مانند اسدالله علم یا شاه دیدار کند و روی آنها تاثیر بگذارد. آخرین مثال هم می‌تواند محمود صادقی باشد. آقای محمود صادقی یک نماینده مجلس تهران است. ایشان، ذاتاً آدمی مرزی نیست. چه بسا درست براساس سیاق حاکمیت عمل کند. یا درست، حرفی بزند که کامل از سیستم نمایندگی خارج شود و به سمت مخالفت برود. ولی ایشان از خودش عملکرد مرزی نشان می‌دهد. گاهی مسائل کوچه و بازار و مسائل خاصی از جامعه را به عنوان یک نماینده پی‌جویی می‌کند. اینها را در گفت‌وگوها یا توئیت‌هایش مطرح می‌کند. این به طور خاص، گاهی در فردی می‌بینیم، گاهی عملکرد مرزی بالاست، گاهی پایین است. تاکید می‌کنم که کنشگری مرزی، بیشتر یک عملکرد است تا یک عنوان، چه عنوان مثبت یا عنوان منفی.

کنشگر مرزی، کسی است که بین نظر و عمل هم هست، این گزاره هم صادق است؟

دقیقاً، کاملاً درست گفتید. کسی که میان شکاف دانش، نظر و عمل در ایران وجود دارد. کنشگر مرزی کسی است که به او نالج موبیلازایشن می‌گوییم. می‌تواند دانش را به زبان سیاست گذاری اجرایی ترجمه کند. به زبان یک سلسله ساختارهای حقوقی و صورت بندی‌های اجرایی ترجمه کند. ما در این جهت هم مشکل داریم. مثلاً یک دانشگاهی، من به عنوان یک معلم می‌توانم سر کلاسم، مباحث زیادی به دانشجویانم بگویم. ولی شاید خیلی سخت باشد که آنها را به بسته‌های سیاستی و کاربردی تبدیل کنم که مرهمی برای زخم‌های جامعه باشند. دستگاه‌های تصمیم گیری بتوانند از طریق آنها سیاستی را تعریف کنند. یا مثلاً برای کسب و کار، برای محله، برای زیست بوم بتوانم ساختارهای اجرایی در دانشم درآورم. عملکرد مرزی، شما به درستی گفتید که می‌تواند این نوع را هم شامل شود، می‌تواند طیف وسیعی را شامل شود.

ادامه دارد...

سرخط اخبار پژوهش

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha