روزهای نخستی كه وارد دولت شده بودم، هنوز با دوستانم ارتباط داشتم، هنوز عینك دیدنام به دنیا از بیرون دولت و با همان دغدغههایی بود كه یك شهروند عادی دارد! اما ورود به دولت، زود، خیلی زودتر از آنچه فكر میكنید، شما را از جامعه جدا میكند! انبوه جلسات نظام بوروكراسی زمان بودن با همسر را هم میگیرد، چه برسد با دوستان قدیمی كه برخیشان حالا یا از سر لطف یا از سر دوست داشتنات محتاطتر سخن میگویند!
خیلی زود زمان كم میآید و بعد همین زمانِ كم، شروع فاصله گرفتن مدیر دولتی میشود از جامعهاش! شروع فاصله گرفتن از ادراك عمومی و شروع زندگی در دنیای جداشده از واقعیت!
دیگر كمتر سوار تاكسی و اتوبوس میشوی، كمتر به سینما و تئاتر میروی، كمتر كنار خیابان میایستی آش بخوری و همه اینها مدیر دولتی را از جامعهاش دور میكند. هرچند هنوز هم برای تك تك اینها میجنگم تا كمتر مرا دچار «كژ دیدن دنیا» كنند؛ اما واقعیت این است كه به اندازه قبل نمیتوانی از دور ببینی، به اندازه قبل نمیتوانی هرطور دلت خواست راه كج كنی بروی كوچه پسكوچهها را بگردی!
«جامعه اطلاعاتی» جامعهای است كه اطلاعات برایش اهمیت دارد، مثل پول مثل هوا! اطلاعات مبنای هر چیز است، از تصمیمگیری و سیاستگذاری تا تولید و توزیع! اما برای من معنای ملموساش همین است كه میتوان از «كژ دیدن دنیا» فرار كرد؛ چگونه؟ با اینترنت، با اطلاعات و با شبكههای اجتماعی!
«جامعه اطلاعاتی» برای من میشود همین حضور شبانه و گاه و بیگاه در میانههای جلسه و سرك كشیدن به شبكههای اجتماعی تا حرفها و ادراكهای جامعه را ببینم. تا دچار توهم نشوم، تا در برج عاج دولتی ننشینم! در یك كلام تا «دنیا را كژ نبینم»!
حضور در شبكههای اجتماعی یعنی ادراكی از واقعیت جامعه بیابم؛ همان دنیایی كه ساده پنهان میشود در پس پردههای بیشماری كه میان مدیر دولتی و مردم كشیده میشود! شبكه اجتماعی یعنی شنیدن فحشهای مردم ناراضی پایین پُستهایم! شنیدن صدای اعتراضشان وقتی انگار طاقتشان تمام شده است.
روزهای اول كه فحشها را میدیدم دوست داشتم فریاد بزنم: «به خدا من هم تازه آمدهام»؛ بعد انگار كنار آمدم، چون فهمیدم بهترین هشدارها هستند! هشدارهایی كه برایم مدام تكرار میكنند: «پس تو داری چه كار میكنی؟»
گاهی كارمندان سازمان و وزارتخانهمان در شبكههای اجتماعی برایم مینویسند. همین هفته پیش یكی نوشته بود كه در خصوص یك موضوع ساده با او بیاحترامی شده است، دیگری نوشته بود مودماش را پس گرفتهاند و ... بدون این شبكهها چطور من میتوانستم بفهمم؟ چگونه میتوانستم جبران كنم؟ و چطور میتوانم هر روز خودم را در آیینهای ببینم كه وجدان عمومی مرا از روبهرو بازخواست میكند؟
شبكه اجتماعی با همین ویژگیها است كه تبدیل به یك باید میشود برای هر مدیر دولتی! تبدیل به یك ضرورت!
شبكه اجتماعی همان وجدان عمومی است، كه هر شب و در راهِ میان جلسات كسالتبار، بدون تعارف با من حرف میزنند، مرا به محاكمه میكشانند و مدام نهیبام میزنند: «زود باش، زمان دارد از دست میرود»!
* معاون وزیر ارتباطات و رئیس سازمان فناوری ایران
علمی**9207

تهران- ایرنا- وقتگیر است حضور در شبكههای اجتماعی و گاه برخی از كاربران برایم مینویسند: به جای گذاشتن پست برو و به كارهایت برس!