اخیراً كتابی كمحجم در قالب مصاحبه با عنوان «از انجمن حجتیه تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» توسط نشر كویر منتشر شده است. این كتاب حاصل چهار جلسه و بیش از هشت ساعت گفتوگو با سیدهاشم آقاجری است كه در تابستان 1384 انجام شده است. این كتاب دوره خاصی از زندگی استاد گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس است. كتاب حاضر با وجود حجم محدود و انحصار زمانی در دوره تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی، تصویر خوبی از شرایط اجتماعی حاكم بر مناطق حاشیهای كشور، اختلافات طبقاتی و وضعیت نیروهای مذهبی و سیاسی در دوره پیش از انقلاب ارائه كرده است.
درك اختلاف طبقاتی
آقاجری كه كودكی خود را در محلههای كمدرآمد و ضعیف آبادان گذرانده، درخصوص وضعیت این شهر كه بهواسطه تأسیس پالایشگاه، مدرنیزه شده بود اشاره میكند: «... آبادانی كه من در دهه 1340 تجربه كردم، یك سیمای بهشدت طبقاتی داشت كه این چهره خودش را در جغرافیای شهر حتی از تهران هم آشكارتر به رخ شما میكشید. یعنی اگر در تهران، شمال و جنوب شهر داشتید و بعد برای دیدن فاصله طبقاتی باید كیلومترها از تجریش و شمیران حركت میكردید تا میرسیدید به دروازه غار و میدان شوش، در آبادان این فاصله شدیدتر و چشمگیرتر بود... تضاد طبقاتی در آبادان بسیار شدید بود. ما دو آبادان داشتیم. وقتی آبادان پیش از انقلاب را تداعی میكنیم نباید فقط آن بخش مدرنیزهای كه واقعاً در همه زمینهها با تهران رقابت میكرد، به ذهن بیاوریم. یعنی دو چهره آبادان را باید با هم دید. یك چهره، چهره مدرن امروزی و پیشرفته؛ و یك چهره عقب مانده و فقیر و دارای حداقل امكانت. ... ما در محلاتی زندگی میكردیم كه توی كوچه جوبهای آب پرلجنی با عرض بیش از یك متر وجود داشت و بعد تمام فاضلاب خانهها میآمد وارد این جویها میشد. بچهها توی این جوبها بازی میكردند. در دهه چهل آب لولهكشی هم نبود و چه درگیریهایی بر سر رعایت نوبت آب و مسائل دیگر پیش نمیآمد». (ص 48 و 49).
جدال چپها و نیروهای مذهبی در آبادان پیش از انقلاب
با توجه به ماهیت شهر آبادان و اهمیت آن، چه بهلحاظ اقتصادی و چه بهلحاظ جغرافیایی، این شهر همواره كانون توجهات نیروهای سیاسی بود. آقاجری وضعیت نیروهای سیاسی در آبادان را اینگونه تفسیر میكند: «حزب توده و سازمانهای چریكی، بر اساس یكسری مقولاتی كه بخشی از آن با واقعیتهای جامعه ایران تطابق هم ندارد، اساساً پایگاه تبلیغاتیشان همان بخش كارگری بود. چون فكر میكردند انقلابیترین طبقه اجتماعی كه به قول ماركس چیزی برای از دست دادن ندارد جز زنجیرهایش، كارگران هستند و لذا میرفتند آنجا را كانون كار تبلیغاتی میكردند. درحالیكه اقشار و گروههای محرومتری وجود داشتند كه جذب گفتمان مذهبی میشدند. یعنی چون مذهبیها در چارچوب قالب طبقاتی همه چیز را تحلیل نمیكردند، در نتیجه نمیگفتند كه متحدان طبیعی ما مثلاً كارگرهای صنعت نفتاند. آنهم با وجود اینكه بخش محروم جامعه كه عنوان پرولتاریا رویش نبود، ولی محرومتر از پرولتاریا بود و زمینه انقلابیگری هم در آنها قویتر بود». ( ص 53)
عضویت و فعالیت در انجمن حجتیه
هاشم آقاجری بهواسطه تعلقات مذهبی بهتدریج عضو انجمن ضد بهاییت شد؛ انجمنی كه كارویژه آن مقابله فكری با جریان بهاییت عنوان میشد: «انجمن تشكیلات داشت. یعنی انجمن مثل سایه جریان بهاییت را در ایران تعقیب میكرد. اعضایشان به جلسات آنها نفوذ میكردند و اطلاعات میگرفتند»(ص 65).
وی همچنین درخصوص وضعیت تشكیلاتی و نفوذ انجمن حجتیه در جامعه در دوران پیش از انقلاب میگوید: «به نظر من در تاریخ سازمانها و تشكیلات مذهبی میشود گفت تنها بدیل انجمن، حزب توده بود. منتها حزب توده یك حزب ماركسیستی سیاسی بود، انجمن یك تشكیلات مذهبی غیرسیاسی. ولی دیسیپلین، نظم، تشكیلات و كار تشكیلاتی، واقعاً حرف نداشت. البته ما سازمان مجاهدین خلق را هم داشتیم، منتها سازمان مجاهدین خلق اصلاً آن گستردگی انجمن را نداشت» (ص 68).
نگاه انجمن حجتیه به روحانیت
وی همچنین درخصوص نگاه انجمن حجتیه به خطر بهاییت میگوید: «به هر حال انجمن رسالت اصلی خودش را مبارزه با بهاییت میدانست و معتقد بود كه روحانیت غافل است از این خطر و حتی مسخره هم میكرد كه اصلاً اینها متوجه خطر بهاییت نیستند و یك كلمه كتابهای بهاییها را نخواندهاند و نمیتوانند جواب یك مبلغ بهایی را بدهند... منتها خطری كه وجود داشت این بود كه اگر این جوان كه با میراث انجمن شروع كرده بود توی همین میراث میماند، خطر انحراف او خیلی زیاد بود» (ص 69).
تأسیس انجمن اسلامی با وزیر اطلاعات خوشذوق و خوشخط
وی در ادامه سیر تحولات فكری – اجتماعی خود، پس از آشنایی با افكار شریعتی بهتدریج از انجمن حجتیه فاصله میگیرد و گرایش بیشتری به روحانیت مبارز پیدا میكند. همزمان با این اتفاقات و تشكیل سازمان مجاهدین خلق، آقاجری جوان بهسان بسیاری از جوانان هم عصر و همنسل خویش راه حیات را در سهگانه خمینی، شریعتی، مجاهد (خشم) میدید. وی بههمراه سید محمود علوی (وزیر اطلاعات دولت یازدهم و دوازدهم) انجمن اسلامی جوانان را در آبادان تشكیل داد: «فكر میكنم كلاس نهم دبیرستان بودم كه به اتفاق آقای محمدی و یك طلبه به نام آقای سیدمحمود علوی كه بعد از انقلاب، در دوره مجلس چهارم و پنجم نماینده لار بود و بعد نماینده ولیفقیه در ژاندارمری شد، تصمیم گرفتیم كه یك انجمن اسلامی در سطح شهر دایر كنیم.... وی در كربلا از شاگردان آیتالله شیرازی بود... خیلی خوشذوق بود و خط خوبی داشت و به كارهای فرهنگی و هنری علاقهمند بود» (ص 79 و 80).
ضربه 54 و فعالیت با گروه منصورون
هاشم آقاجری ضمن رابطه سمپاتیك با سازمان مجاهدین خلق، هیچگاه عضو رسمی این تشكیلات نشد. وی بهواسطه ارتباط با شهید غلامحسین صفاتی از اعضای سازمان كه اهل آبادان بود، با سازمان به شكل غیرمستقیم ارتباط داشت. پس از تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق، صفاتی بهتدریج از مجاهدین خلق جدا شد و دست به فعالیت مستقل مبارزاتی زد. این فعالیت در قالب تشكیل گروه «منصورون» شكل سازمانی به خود گرفت، كه البته پس از شهادت صفاتی و دستگیری موقت آقاجری توسط ساواك، عملاً ارتباط وی با این گروه قطع شد. اما پس از مدتی ارتباط وی مجدداً با مبارزین گروه منصورون برقرار شد: «سال 56 بود كه از طریق یك دوست مشترك در قم، به ما گفتند كه آقایی به نام [محمدباقر] ذوالقدر میآید سراغ شما. بدون اینكه بگویند ذوالقدر كیست و ماجرا چیست.... ذوالقدر گفت كه در پل مدیریت خانه دارم و شما میتوانی بیایی اینجا و منتقل شدم آنجا» (ص 133)
كودتای ایدئولوژیك و گردش به راست مسلمانان مبارز
وی درخصوص رویكردهای فكری و سیاسی ذوالقدر میگوید: «آقای ذوالقدر و همفكرانش چون از ایدئولوژیهای رادیكال و روشنفكرانه آن موقع – مثلاً مجاهدین خلق – زده شده بودند، به سمت یك چارچوب خاص فقهی و رسالهای كشیده شده بودند. اما من هنوز توی حال و هوای خودم بودم. بهتدریج اختلافات فكریمان نمود بیشتری پیدا كرد و من بعد از یك سال از خانه او رفتم» (ص 134). این موضوع بهخوبی تأثیر واقعه كودتای ایدئولوژیك سازمان مجاهدین خلق، بر مبارزان و فعالان سیاسی مسلمان را نشان میدهد. گرایش به اسلام فقاهتی یكی از نتایج آن واقعه بود. هرچند آقاجری با ذوالقدر مرتبط بود، ولی خود عضویت در این گروه را نمیپذیرد. درواقع ارتباط وی با ذوالقدر بهمثابه عضویت وی در منصورون نبود: « به نظر من شهادت صفاتی باعث شد كه از لحاظ ایدئولوژی و فكری زمینههای راستگرایی و سنتگرایی در منصورون تقویت شود. البته آقای محسن رضایی، اسماعیل زمانی و رضا بصیرزاده بچههایی بودند كه تحت تأثیر دكتر شریعتی بودند، منتها در آن فضای بعد از سال 54 و انفعال فكری كه ایجاد شده بود، یك زمینه افراطی روحانیتگرایی بهصورت سنتی رشد كرد.... و لذا به نظر من گرایش قم، یعنی گرایش آقای ذوالقدر – مخصوصاً چون بیشتر تیپ فكری بود نه عملیاتی – غلبه پیدا كرد. ذوالقدر شدیداً تحت تأثیر آقای راستی كاشانی و منیرالدین حسینی بود» (ص 135و 136).
عدم شركت در كلاس شهید بهشتی
وی با اشاره به حضور در كلاسهای روحانیون مبارز همچون شهید مطهری و شهید بهشتی میگوید: «آقای بهشتی كلاسهایی در خانهاش در قلهك میگذاشت كه من و آقای ذوالقدر میرفتیم. بعد از مدتی من نرفتم. یك علتش این بود كه آن موقع طرز تلقیام خلقی بود، یعنی از نمادهای اشرافی و زندگی مرفه خوشم نمیآمد. لذا وقتی ظاهر زندگی این آقایان را میدیدم یك حس نامطلوبی در من ایجاد میشد. این یكی از مسائلی بود كه من با ذوالقدر همیشه بحث داشتم.» (ص 137 و 138).
فاجعهای بهنام سینما ركس
آقاجری درخصوص واقعه آتشسوزی سینما ركس میگوید: «بنده آن شب آبادان بودم... آخرهای شب بود كه باخبر شدیم كه سینما ركس آتش گرفته... آن شب ما فكر میكردیم كه از نوع همین كارهای معمولی است كه صورت میگیرد... صبح شنیدیم كه چهارصد نفر توی سینما ركس كشته شدند...اولین چیزی كه به نظرمان میرسید این بود كه كار رژیم است دیگر. هیچوقت فكر نمیكردیم كه ممكن است مثلاً نیروهای انقلابی چنین كاری كرده باشند. فكر كردیم كار رژیم است... چون ابعاد ماجرا بهگونهای بود كه اصلاً سابقه نداشت نیروی انقلابی چنین كاری بكند... من بعد از انقلاب فهمیدم كه این كار رژیم نبوده. آن هم در پروندهای كه من، همان اواخری كه داشتم از شورای انقلاب آبادان میآمدم بیرون، خبر به ما رسید كه كسانی در این قضیه متهماند... یك تعداد نیروی احمقی كه در شهر بودند، از این متعصبین، در این كار دست داشتند. البته آنها هم نمیخواستند مردم را بسوزانند.» (ص 146 تا 148).
پس از انقلاب و عضویت در شورای انقلاب آبادان
هاشم آقاجری با پیروزی انقلاب، به همراه عدهای دیگر شورای انقلاب آبادان را تشكیل داد و مسئول كمیته امنیتی آن شد: «از همان روزهای اول ما با نیروهای مجاهدین خلق مشكل پیدا كردیم. من به شهربانی و انبار اسلحهای كه وجود داشت به دید امانتی نگاه میكردم كه در اختیار ماست تا دولت انقلاب مستقر شود... اما آنها دنبال این بودند كه سلاحها را برای سازمان ضبط كنند ... بعد كه سازمان درگیریهای مسلحانه را شروع كرد، برایم كاملاً جا افتاد كه اینها از همان روزهای اول دنبال جمعآوری سلاح و تقویت نظامی خودشان بودند.» (ص 158 و 159).
آقاجری و سازمان مجاهدین انقلاب
آقاجری پس از اختلاف فكری با سایر اعضای شورای انقلاب آبادان، اقدام به تأسیس كانون فرهنگی نظامی «فتح» كرد. در دوره فعالیت این كانون، عمده رقابت آنها با مجاهدین خلق و سازمان چریكهای فدایی خلق بود. پس از این دوره، وی علاوه بر نیروهای چپگرا با نیروهای حزباللهی كه به تعبیر وی برخوردهای تند داشتند، اختلاف داشت. در این فاصله گروههای هفتگانهای كه قبل از انقلاب دور هم جمع شدند، در تهران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشكیل دادند: «من حسب ارتباطات و آشنایی قبلی، با تهران تماس گرفتم و قرار شد ما در آبادان دفتر سازمان مجاهدین انقلاب را تأسیس كنیم... دفتر سازمان مجاهدین انقلاب در آبادان كانونی بود برای جمعشدن نیروهایی كه طرفدار انقلاب بودند» (ص 172). وی در جریان مطرح شدن انقلاب فرهنگی، بهعنوان نماینده دانشگاه ملی وارد شورای مركزی دفتر تحكیم شد تا انقلاب فرهنگی را پیگیری كند.
روایت فراز و فرود جوان انقلابی آبادانی، حكایت زمانه و زمینه پیروزی انقلاب است. با این وجود، هاشم آقاجری دوران میانسالی و كهنسالی، همان آقاجری جوان است. همچنان شیفته شریعتی و عدالتخواه. همچنان ایستاده بر اصول و راست كیش. حتی اگر اختلاف نگاهش، با تشكیلاتی كه همه سالهای فعالیت سیاسی بعد از انقلاب در آن فعال بوده، سبب جدایی وی از مجاهدین انقلاب و رفقای دیرین شود.
گزارش از سیدعمادالدین محمودی
به بهانه انتشار كتاب خاطرات سید هاشم آقاجری
از انجمن حجتیه تا مجاهدین انقلاب
۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۵۷
کد خبر:
83242249

تهران– ایرناپلاس– هاشم آقاجری از جمله سیاسیونی است كه نامشان از خودشان جلوتر است. بسیاری ماجرای حكم اعدامش را شنیدهاند، بدون آنكه بدانند علت آن چیست. بسیاری هم میدانند بهخاطر سخنرانیاش در دانشگاه همدان بوده، بدون اینكه حتی متن سخنرانی وی را خوانده باشند. در هر صورت، سخنرانی آقاجری در خرداد 81، این آكادمیسین شیفته شریعتی را وارد حاشیه پررنگتر از متنِ سیاست كرد. با این وجود، آقاجری نشان داده اهل خلوتنشینی در سیاست است.