عباس سلیمی نمین در یادداشتی در خبرگزاری خبرآنلاین آورده است: تشخیص آثار این انتخابها خارج از حوزه قدرت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... برای آحاد جامعه چندان دشوار نیست، اما زمانی كه پای سیاستورزی منفعتطلبانه به میان میآید به دلیل بهرهگیری تغییریافتگان از ابزارهای تأثیرگذار بر افكارعمومی تشخیص جابجاییها یا علل آن چندان ساده نخواهد بود. فعالان سیاسی به صورت فردی و تشكلهای سیاسی به صورت جمعی با شاخصهایی، بخشی از سلایق اجتماع را به خود جذب میكنند و سپس با این پشتوانه به قدرت دست مییابند.
تغییر نگاه پایگاه اجتماعی به این سیاستپیشگان قطعاً آنان را با بحران هویتی مواجه خواهد ساخت. در صورت تغییر رویكرد یك سیاستپیشه یا یك تشكل سیاسی برای از دست ندادن هواداران یا میبایست آنان را درمورد تغییر رویكرد قانع ساخت یا انتخاب جدید را پنهان داشت و تلاش كرد به تدریج ذائقه هوادار را نیز تغییر داد.
اقناع پایگاه اجتماعی در مورد صحت انتخابهای جدید بسیار سازنده است و میتواند جامعه را رشد دهد، زیرا تغییرات با آگاهی صورت میگیرد؛ تشكلی یا شخصیتی زمانی به مبانیای معتقد بوده اما امروز در ضرورت پایبندی به آن تجدید نظر كرده است؛ لذا اگر طرفداران را كه با تابلویی جذب كرده قانع سازد كه انتخاب مواضع جدید بهحق است هیچگونه ایرادی بر آن وارد نیست، اما قطعاً كتمان تغییر یا پنهانسازی آن ظلمی فاحش به جامعه است. ظلم مضاعف زمانی است كه سیاستمداری یا حزبی به جای نقد شیوههای عملكرد خود خطاها و ضعفهایش را به مبانی و اصولی كه در گذشته به آن ملتزم بوده است نسبت دهد و به این ترتیب تغییرات خود را عادی جلوهگر سازد.
اكنون كه از فوت آقای ابراهیم یزدی اندكی فاصله گرفتهایم جا دارد به سوءاستفاده برخی از فضای احساسی ناشی از نبود او كه یك گرایش سیاسی را نمایندگی میكرد، نگاهی عمیقتر بیفكنیم.
نهضت آزادی به عنوان یك حزب سیاسی دارای سوابقی است كه میبایست در فضایی محققانه به نقد رویكردها و عملكردهایش پرداخت و نقاط قوت و ضعفهای آن را مشخص كرد. نگاه سیاسیای كه این جریان آن را نمایندگی كرده علاوه بر چالشهایی كه با افكار عمومی در قبل و بعد از انقلاب داشته در درون تشكیلات نیز با مشكلات جدی روبرو بوده است. روند جدایی جوانان نهضت در سال 1344 و مخالفت علنی بدنه تشكیلات با مواضع مرحوم بازرگان و مرحوم یزدی در سال 1358 پیرامون حركت دانشجویان در تسخیر سفارت آمریكا، كه یك بار دیگر چون كانون هماهنگی برای كودتا عمل میكرد، از جمله مصادیق بارز ناهمگونی در مواضع بوده است. در حالی كه دولت موقت به ریاست مرحوم بازرگان در اعتراض به اقدام دانشجویان استعفا میدهد، نهضت آزادی طی بیانیهای به تقدیر از این حركت دانشجویی میپردازد:
'آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، شعار مردم انقلابی ایران بوده و هست. در این خواست، خصلت ضداستعماری انقلاب اسلامی ایران آشكارا دیده میشود و تحقق این خواست، بزرگترین عمل انقلابی انقلابیان مسلمان ایران است. آمریكای استعمارگر و سردسته استعمارگران دشمن بزرگ خلقهای مستضعف جهان شناخته شده و نه تنها به عنوان سردسته، بلكه رمز و سمبل استعمار باید هدف اصلی و اساسی ضداستعماریان راستین و نستوه باشد. دانشجویان انقلابی مسلمان با تصرف سفارت آمریكا، با وضوح تمام خصلت ضداستعماری انقلاب اسلامی ایران را اعلام كردهاند و مردم مبارز ایران با تأیید خود نشان دادهاند كه بهخوبی راهی را كه باید در پیش داشت تشخیص دادهاند... خصلت ضداستعماری انقلاب اسلامی ایران، بیانات صریح امام و شعارهای روشن مردم درباره قطع رابطه سیاسی ایران با سردسته استعمارگران، محل تردیدی برای پیروان راه و رسم و خط امام باقی نمیگذارد و امام و امت منتظرند كه شورای انقلاب این قطع رابطه را اعلام كند.' (اسناد نهضت آزادی، ج 11، ص 207)
مخالفت با مشی سیاسی برخی شاخصان نهضت آزادی محدود به نیروهای جوان این تشكیلات نبوده است بلكه احزاب همگون همچون جبهه ملی نیز به شفافیت نداشتن عملكردهای این افراد بهشدت معترض بودهاند، تا جایی كه دكتر سنجابی- وزیر خارجه دولت موقت- در اعتراض به ارتباطات خارج از عرف و خارج از كانالهای رسمی استعفا میدهد. دبیر كل جبهه ملی در این زمینه در خاطرات خود مینویسد: ' علل استعفای من از جهاتی كه اشاره شد مربوط به وزارت خارجه بود، از جهت مداخلاتی بود كه در سفارت واشنگتن میكردند، از جهت مداخلاتی بود كه در سفارت پاریس و جاهای دیگر میكردند... در مسائل مربوط به سیاست خارجی هم رابطة عمده آن وقت ما با دولت آمریكا بود ولی این رابطه از مجرای وزارت خارجه انجام نمیگرفت بلكه خود آقای مهندس بازرگان و معاونینش دكتر یزدی و امیرانتظام با سفیر آمریكا سالیوان یا نمایندگانی كه از طرف سالیوان به نخستوزیری میرفتند مسائل را موضوع بحث قرار میدادند و وزارت خارجه از جریان اطلاع نداشت. ' (خاطرات دكتر سنجابی، ص363)
دكتر سنجابی همچنین جمعیت طرفداران حقوق بشری كه قبل از انقلاب توسط آقایان بازرگان و مقدم مراغهای تشكیل میشود را مرتبط با دستگاه اطلاعاتی بیگانه میبیند؛ لذا از آن كنارهگیری میكند: ' وقتی بنده وارد آن جا شدم و دختر آقای مهندس بازرگان مترجم جلسه بود و انگلیسی را با روانی صحبت میكرد متوجه شدم كه این آقای[ ویلیام] باتلر( عضو برجسته سیا) در جمع رفقای مهندس بازرگان بیگانه نیست و به اصطلاح، سلمان منا اهل البیت است و با آنها از سوابق كارها و فعالیت مشتركشان صحبت میكند. از آنجا دریافتم كه این جمعیت ما مرتبط با سوابقی است و با دستگاههای خارجی هم ارتباط دارد و از آن تاریخ به بعد بنده در این جمعیت طرفداران حقوق بشر ایران شركت نكردم. ' ( همان، ص 315)
بنابراین عدم شفافیت در روابط با بیگانگان، چه در قبل از انقلاب و چه بعد از آن مورد اعتراض بسیاری از همفكران مرحوم بازرگان و مرحوم یزدی بوده است؛ البته اعتراضات به عملكرد دولت موقت محدود به سیاست خارجی نبود و مقولاتی همچون نگاه به مردم، انتقادناپذیری، نخبهگرای صرف بودن و ... را در برمیگرفت است كه به دلیل پرهیز از مطول شدن مطلب و این كه در این مختصر بنای بر تحلیل تاریخی این جریان نیست از آن در میگذریم.
قطعاً ارتباطاتی كه آقای سنجابی به عنوان دبیركل جبهه ملی به آن معترض است و به خاطر زیانبار بودنش برای مصالح ملی از سمت خویش در دولت موقت استعفا میدهد از یك سو مغایر پیمانی بود كه مرحوم بازرگان در پاریس با امام بسته بود و قول داده بود كه استبداد و سلطه را توامان نفی كند و از سوی دیگر تهدیدی جدید برای یك انقلاب نوپا محسوب میشد. به همین دلیل نیز همه اقشار جامعه از نقد گسترده مواضع این آقایان در نهایت منجر به استعفای دولت موقت میشود. در این میان برخی نیروها به جای نقد محترمانه آقایان بازرگان و یزدی كه منشأ خدماتی نیز در دهه بیست و سی بودند بعضاً در برخورد با نقض عهدها و ارتباطات غیرمتعارف كنترل خود را از دست میدادند و به برخوردهای فیزیكی روی میآوردند. از جمله كسانی كه با تشكلهای زاویه دار با انقلاب اسلامی درگیریهای فیزیكی شدید داشت( مثلاً با هواداران جوان مجاهدین خلق در خیابانها در سالهای 58 و 59، و نهضت آزادی) آقای هادی غفاری بود. جناب ایشان بعد از فوت آقای ابراهیم یزدی فرصت را مغتنم شمرده تا به جای نقد عملكردهای خویش با به عرش رساندن نیروهای این جریان، تغییرات فكری خود را نسبت به مبانی پنهان سازد.
آقای هادی غفاری به جای كتك زدن میتوانست از اصول، دفاعی منطقی كند و تهدید یك انقلاب نوپا توسط گرایشهای غیرمتعارف برخی شخصیتهای نهضت آزادی را برطرف سازد، اما به هر دلیل سینه چاك بودن در دفاع از مبانی را با برخوردهای فیزیكی به اثبات میرساند! امروز چنین شخصیتی اگر تغییرات پنهان نداشته باشد میتواند همچنان به دفاع از اصولی كه آقایان بازرگان و یزدی نقض كرده بودند بپردازد، ضمناً از نوع عملكرد منتسب به خود در دفاع از مبانی برائت جوید. اما متأسفانه چنین متانتی را شاهد نیستیم بلكه با خلاف واقعگویی تاریخ را نیز مخدوش میسازند. برای نمونه، روزنامه شرق در گزارشی از درگیری بین موافقان و مخالفان نهضت آزادی در مجلس اول مینویسد: ' یكی از معروفترین تصاویر مجلس اول، برخورد فیزیكی «قرهباغ» از نمایندگان دور اول مجلس، با صباغیان و معینفر است. اگرچه معینفر معتقد است از سوی هادی غفاری مورد ضربوشتم قرار گرفته، اما غفاری مدام این موضوع را تكذیب كرده و آن را تشابه اسمی با نمایندهای به نام غفاریقرهباغ عنوان كرده است. غفاری در روایت آن روز مجلس، پیشتر به «شرق» گفته بود:
«شب قبل از این اتفاق، آقای رفسنجانی ما را صدا زد و گفت اینها قرار است شلوغ كنند. شما دوستان، آرامشتان را حفظ كنید و دخالت نكنید. ما با آقای هاشمی بیعت كردیم. آقای صباغیان آمد. صحبت كرد. هرچی خواست به جناح ما گفت. ١٠ دقیقهاش، ٢٠ دقیقه شد و ادامه داد. آقای هاشمی چند بار زنگ را زد كه آقای صباغیان این كار را نكنید، بگذارید مجلس بهآرامی اداره شود، اما آقای صباغیان تمام نكرد و نیمساعت بعد هم صحبت كرد. بعد از آن، آقای قرهباغ كه ٦٨سالش بود، از عقب مجلس بلند شد و داد زد كه آقای هاشمی اگر شما عرضه اداره مجلس را ندارید، ما بلدیم. آمد آقای صباغیان را از پشت تریبون پایین كشید. آقای صباغیان زمانی كه میخواست از خودش دفاع كند، عمامه آقای قرهباغ افتاد. نمیدانم قصدش از این كار عمدی بود یا نه. وقتی عمامه پایین افتاد، خون حزباللهی خط امامی مجلس به جوش آمد؛ بعد، آقای بشارتی بلند شد و درگیری پیش آمد. من به سرسرای مجلس رفتم. در راهروی مجلس، آنجا دیدم كه آقای معینفر افتاده، شكمش بالا و پایین میرود. كاملا یادم است. آقای مهندس سحابی ایستاده بود. بعد گفت آقای غفاری كشتیدش. من به آقای معینفر این را گفتم كه «آقای معینفر این را میخواستید». ' (روزنامه شرق، شماره 2950، چهارشنبه 8 شهریور 1396)
البته آقای صباغیان نیز همچون آقای معین فر اصرار دارد كه آقای هادی غفاری عامل برخورد فیزیكی بوده است. وی در مصاحبه با سایت' تاریخ ایرانی' در مورد نطق خود این گونه میگوید: ' هنگام نطق آقای سید ابوالفضل موسوی، نماینده تبریز آمد كه كاغذ نطق من را بردارد، من هلش دادم، عمامه از سرش افتاد، شلوغ شد، فریاد میزدند بیا پایین...صدای آن فیلم هست كه آقای هاشمی به هادی غفاری میگوید: «آن اسلحه را بگذار در جیبت»، با ته اسلحه زده بود چون زیر چشم معینفر كبود شد. - پس هادی غفاری معینفر را مورد ضرب و شتم قرار داد؟ -بله هادی غفاری بود. - ایشان تكذیب میكنند و میگویند یك غفاری دیگر این كار را كرده است! -خود ایشان زد، بعد هم معذرتخواهی كرد. ' (سایت تاریخ ایرانی، 2/11/1395)
بنابراین اگر آقای هادی غفاری به جای مرزشكنیها همان گونه كه بعدها به صورت خصوصی عذرخواهی كرده است به خطای خود در شیوه دفاع از اصول معترف میشد كمك شایان توجه به تشخیص جامعه مینمود؛ در حالی كه امروز برای موجه ساختن خود از یك سو تاریخ را جعل میكند و از سوی دیگر تهدیدات نقض عهد آقایان بازرگان و یزدی را از اذهان پاك مینماید. البته قطعاً به نتیجهای نیز نخواهد رسید؛ زیرا كسانی كه مبانی را خرج ترمیم چهره خود میكنند نزد هیچكس محترم نخواهند بود.
حركت دیگری كه به بهانه فوت آقای ابراهیم یزدی انجام شد صدور اطلاعیه مشترك از سوی جمعی از فعالان سیاسی بود. در ذیل این اطلاعیه نام افرادی را شاهدیم كه بر حسب ظاهر هیچ گونه سنخیتی با یكدیگر ندارند، كه از آن جملهاند عباس امیرانتظام در كنار عباس عبدی و ابراهیم اصغرزاده. البته باید اذعان داشت كه این نمودی است برای عادیسازی تغییرات پنهان. آقای عباس امیرانتظام در این سالها هرگز از ارتباطات غیرمتعارف خود با بیگانگان برائت نجسته است؛ بنابراین آقایانی از دانشجویان خط امام كه امروز در كنار وی قرار میگیرند و یك اطلاعیه مشترك میدهند باید از مبانی انقلاب اسلامی عدول كرده باشند. به طور قطع بر اساس مبانی خیزش سراسری ملت ایران حتی تعدادی از اعضای نهضت آزادی در مخالفت با به كار گیری آقای عباس امیرانتظام از سوی مرحوم بازرگان، در مطبوعات كثیرالانتشار اطلاعیه دادند و از وی اعلام برائت كردند. اسناد به دست آمده از سفارت آمریكا نیز به وضوح نشان از ارتباطات غیرمتعارف امیرانتظام با بیگانه علیه مصالح ملت ایران داشت.
آیا امروز با مشاهده این اسامی در كنار هم نباید این سؤال مطرح شود كه این افراد از دانشجویان خط امام به اصلاح چه امری مبادرت ورزیدهاند، كه البته پاسخ روشن است، یعنی همان رویههای غلط دفاع از اصول و حقوق اساسی ملت ایران. عباس امیرانتظام در خاطراتش در مورد دورانی كه در زندان دانشجویان خط امام به سر میبرد مینویسد: ' با كلیه كسانی كه تا به حال صحبت كردهام، پس از چند دقیقه صحبت یك حالت انسانیت از صورت و بیاناتشان مشخص میشود؛ جز یك نفر. جوانی است در حدود 22 تا 24 سال به نام 'عباس' (بعدها دانستم كه نام كامل او عباس عبدی است) كه روز اول هم از طرف دانشجویان آمده بود و سؤالات زنندهای نوشته بود. این شخص حرفش و نگاهش با دنیایی از كینه و نفرت توأم است... محل زندان من یكی از آپارتمانهای مشرف به سفارت آمریكا است و چند آپارتمانی را كه این دانشجویان در اختیار دارند... در موقع رفتن به سرپرست آنها، عباس عبدی، گفتم مگر من یك ولگرد خیابانی هستم كه تو با من چنین میكنی؟ عباس عبدی گفت: آن ولگرد از تو شرافتمندتر است، تو جاسوس و وطنفروشی' . ( آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، نشرنی، سال81 ، صفحات 72 تا 90)
اگر امروز نسبت به برخی شیوهها در دفاع از مصالح جامعه همچنین اصول و مبانی انقلاب اسلامی تجدید نظر شود موجب سردرگمی جامعه نخواهد شد؛ از جمله این كه زندانی كردن متهمی توسط آقای عبدی خطا بوده و امروز ایشان میخواهد این خطا را اصلاح كند، اما متأسفانه از تندرویها برائت نمیجوییم، بلكه با در كنار امیرانتظام قرارگرفتن اصول را مخدوش میسازیم.
خبرآنلاین/24شهریور96
اول*علیرضافرجی

تهران -ایرنا-خبرگزاری خبرآنلاین در یادداشتی آورده است:انسانها در هر لحظه از حیات خود و در مواجهه با هر پدیدهای انتخابگرند و با هر انتخابی یا زمینه رشد و تعالی را برای خویش فراهم میآورند یا تنزل و سقوط را. گاه با ارادهای ستودنی از بیراهه پیموده شده بازمیگردند و گاه نیز به دلیل نااستواریها سراب را برمیگزینند و در اوج سقوطی تلخ را تجربه میكنند