در ادامه اين گفت وگو مي خوانيم: استاد دانشگاه است و اصلاحطلب. و البته روزنامه نگاري در خونش جاري. از رياست شوراي نويسندگان اعتماد گرفته تا عضويت در شوراي سردبيري اعتماد ملي هميشه يا قلم ميزده يا تحليل ميكرده.
تاريخ و فلسفه را نميشود ازاو گرفت همان طور كه سياست را نيز همين طور.
با اين حال 'فياض زاهد' اين روزها بيشتر از قبل مراقب اظهارنظرهايش است و البته كمتر هم دنبال دردسر ميگردد. اما بازهم حرفهايي كه ميزند از روي حساب و كتاب است و قابل تامل. اگرچه به قول خودش اين روزها سعي كرده تا بيشتر در حوزه سياست خارجه سخن بگويدو كمتر به اوضاع و احوال داخلي بپردازد ولي از طرز بيانش پيداست كه خيلي خوب اوضاع داخل كشور را رصد ميكند و نيك ميداند درپيرامون ايران چه ميگذرد و احتمالا در آينده چه خواهد گذشت؟
دانشگاه و اتاق اساتيد، وعده ديدار ما براي گفتگو با فياض زاهد درباره مسائل مختلف سياسي، اجتماعي ايران است، از آينده حسن روحاني و شرايط امروزش گرفته تا اصلاحطلبان و تصميمات ايران تا آمريكا و اتفاقات جديدي كه اين روزها
رخ داده است از او سوال كرديم.
** آقاي زاهد! بسياري از وضعيت اقتصادي، سياسي و... در دولت روحاني ناراضي اند. به هر حال مشخص است كه روحاني نميتواند در سال96 نيز با همان شعارهاي سابق در سال92 پا به عرصه بگذارد، ديگر كسي از روحاني نميپذيرد كه او مشكلات را به گردن دولت قبل بيندازد؛ حتي ميگويند روحاني خودش براي خودش مشكلساز خواهد شد و نسبت به سال92 از محبوبيت پايينتري برخوردار است.
اين يك قاعده پذيرفته شده در همه جاي دنياست، كه رئيس جمهور در دور دوم، با كاهش محبوبيت رو به رو ميشود. هر فردي كه در انتخابات براي نخستين بار پا به عرصه ميگذارد، شعارهايي ميدهد و انتظاراتي را براي جامعه فراهم ميسازد و براساس همان شعارها از او اقبال ميشود. به هر حال رئيس جمهور حرف با رئيس جمهور عمل تفاوت دارد. اگرچه مردم هستند كه در اين زمينه داوري ميكنند، ولي معمولا در دور دوم انتخابات، محبوبيت روساي جمهور افت ميكند.
مثلا در فرانسه «فرانسواولاند» دچار كاهش محبوبيت شده تا حدي كه ديگر براي انتخابات بعدي كانديدا هم نميشود. در انتخابات قبلي آمريكا نيز آراي اوباما كاهش پيدا كرد، در ايران نيز همين طور است.
آقايهاشمي رفسنجاني در دور دوم رياست جمهوري ريزش آرا داشت. رئيس دولت اصلاحات هم اگرچه در دور دوم، اندكي ميزان رايش نسبت به دور اول بالاتر بود، در آن زمان از راي اوليها بهره برد. يعني اگر تحليلي دقيق بكنيم، ايشان هم در بدنهاي كه قبلا از آن راي آورده بود، با كاهش اقبال روبه روشد.
مردم كانديدايي را كه انتخاب كرده اند، با انتظاراتشان ميسنجند؛ آنها اين موضوع را بررسي ميكنند كه رئيس جمهور طي چهار سال اول، چه وعدههايي داده بود، آنها از او چه ميخواستند و اكنون كدام يك از اين انتظارات و خواستهها محقق شده است. اما در كنار همه اينها مردم، رئيسجمهور را با رقبايش نيز مقايسه ميكنند.
به عبارتي، گاهي براي دومين باربه يك رئيسجمهور، راي ميدهيد چون او را انسان شايستهاي ميدانيد كه برنامههايي دارد، كارهايي انجام داده و حالا بايد كارهاي نيمه تمام خود را تمام كند؛ اين انتخاب يك انتخاب ايجابي است.
اما يك انتخاب سلبي هم داريم. وقتي مردم رئيسجمهور چهارسالهشان را با رقبايش ميسنجند و آن رقبا را افراد منفي در كشور تلقي ميكنند، براي آنكه آن افراد راي نياورند براي بار دوم، باز هم به همان رئيس جمهور راي ميدهند حتي اگر به وي اميدي نداشته باشند.
در آمريكا، جمهوري خواهان نميخواستند دوباره «كلينتون»ها بر سركار بيايد و دموكراتها نيز از اين نگران بودند كه شخص خطرناكي به نام «ترامپ» به كاخ سفيد راه پيدا كند.
در ايران نيز همين است. مردم در ابتدا نگاه ميكنند كه بخشي از انتظاراتشان از روحاني برآورده نشده است؛پس نسبت به او موضع منفي ميگيرند، اما وقتي در ايام انتخابات، او را با بقيه رقبايش مقايسه ميكنند، نظرشان نسبت به «روحاني» مثبت ميشود. فكر ميكنيد روحاني با چه كساني مقايسه خواهد شد، با قاليباف، ضرغامي، جليلي؟ طبيعي است وقتي روحاني علي رغم همه نقصانهايش، با اين افراد مقايسه ميشود، يك سر و گردن بالاتراست و آرا به سبد او ريخته خواهد شد.
درسال 96، جامعه اي كه ميخواهد دست به انتخاب بزند، به جاي مقايسه انتظاري، دست به مقايسه روحاني با رقبايش ميزند!
** در آمريكا كه اين مقايسه جواب نداد! چون خيليها ميگويند «ترامپ» كه گزينه بدتر بود، انتخاب شد.
بخش زيادي از جنجالهايي كه ترامپ، در كمپين انتخاباتي خودش ايجاد ميكرد، براي مطرح كردن نامش بود؛ ترامپ ميدانست بخش زيادي از جمهوري خواهان از او حمايت نميكنند. اما جنجال آفرينيهاي او باعث شد كه نام ترامپ تكرار شود. او هميشه در رسانهها بود. تيمي كه كمپين او را هدايت ميكرد با تكيه بر همين جنجالها و رسانه اي شدنهايش، توانست به عنوان كانديداي جمهوري خواهان، وي را معرفي كند و ديديم كه حتي در انتخابات نهايي هم پيروز انتخابات شد.
** درباره روحاني چه طور؟
از روحاني انتقاد ميشود، اما در ايام انتخابات به خاطر مقايسهاي كه با سايرين خواهد شد، وضعيتي بهتر از الان خواهد داشت.
** دوست داشتيد احمدينژاد، رقيب روحاني بود؟
اي كاش احمدينژاد ميآمد. اگر او بود صحنه انتخابات دو قطبي ميشد (البته نه دو قطبي تقابلي به ضرر جامعه و كشور) به همين دليل، بخش قابل توجهي از آن آراي خاكستري كه درمواقع احساس خطر راي ميدهند، پشت سر حسن روحاني بودند. اما در حال حاضر گروه زيادي از اين آراي خاكستري در انتخابات شركت نميكنند. بخشي از جوانان كه محرك اصلي انتخاباتاند، با وجود احمدينژاد، از روحاني حمايت ميكردند و همين موضوع باعث ميشد يك انتخابات جدي دوقطبي قدرتمند شكل بگيرد و روحاني با فاصله بسيار فاحش احمدينژاد را شكست دهد؛ آن موقع بود كه افسانه احمدينژاد براي هميشه به پايان ميرسيد.
اما امروز با نيامدن او به كارزار انتخاباتي، احمدينژاد در پستوي خانه اش با خود ميانديشد كه در سال 1400 چگونه بازگردم؟ بنابراين همچنان احمدينژاد براي 4 سال ديگر هم يك كانديداي مطرح است. در حاليكه اگر امسال حضور داشت، او هم براي هميشه تمام ميشد.
** ولي اذعان ميكنيد كه احمدينژاد از ميان ساير اصولگرايان و رقباي روحاني بيشترين راي را خواهد آورد؟
معناي حرف من آن نبود كه بگويم احمدينژاد راي پاييني دارد. بله! احمدينژاد در مقايسه با اصولگرايان بيشترين راي را به خود اختصاص خواهد داد، اما او در رقابت با جناح اصلاحطلب شكست ميخورد.
** چرا اصولگرايان تا به امروز به طور صريح كانديدايشان را معرفي نكردهاند؟!
ما كه نميخواهيم از كره مريخ كانديدا بياوريم! ارديبهشت، ماه انتخابات رياست جمهوري است. ماه فروردين، ماه «فريز» است، مردم از15 اسفند تا 15فروردين به خاطر «خانه تكاني، سفر، عيد و...» به نوعي در كما به سر ميبرند.
پس عملا فقط 3 ماه تا انتخابات فرصت باقي است. فكر نميكنم در اين 3 ماه اصولگرايان بتوانند كانديدايي را معرفي كنند كه مردم را تحت تاثير قرار دهد، اما اگر جناح راست فرصت هم داشت، نميتوانست يك كانديداي مطلوب تعيين كند. نيروي محافظه كار، كاريزما و ايدئولوژي ندارد، مانيفست نوين براي نسل جديد ارائه نميدهد، ژنرالهاي خود را به دليل كهولت سن از دست داده است و نتوانسته سربازهاي جوان جذب كند.
در دل جريان راست - كه هيچ تعلقي به ميراث محافظه كار سنتي ندارد - جبهه پايداري متولد شده است.
در آينده نه چندان دور اين جبهه پايداري است كه نماد جريان راست ميشود. همزمان با همه جاي دنيا كه راست افراطي جاي راست معقول را گرفته در ايران نيز راست پايداري جاي راست عاقل را خواهد گرفت. من خيلي از اين بابت متاسفم.
** چرا فكر ميكنيد جبهه پايداري علم اصولگرايان را به دست خواهد گرفت؟
براي اينكه اين جبهه، بيشتر قدرت اقناع نسل جديد را دارد؛ از سوي ديگر اين جبهه وظيفه تامين منافع اقتصادي گروههايي را برعهده دارد كه خاص هستند. در حاليكه راست سنتي فاقد اين ويژگي است.
جناح چپ همين الان ميتواند 10 كانديدا را معرفي كند كه خاصيت راي آوري دارند، كافي است اين افراد در عرض دو ماه به افكار عمومي معرفي شوند. اما جناح محافظه كار فاقد چنين ويژگي است، براي همين هم معتقدم علي رغم همه مشكلات اين دولت، روحاني همچنان اسب برنده در انتخابات است.
** با اينكه همه ميدانيم احمدينژاد بيشترين ظرفيت راي آوري براي اصولگرايان را دارد، پس چرا در انتخابات94 به جاي حمايت، از شكست كامل ليست اصولگرايان در تهران گفت و همين طور براي انتخابات96، رسما اعلام كرد كه از هيچ كس در انتخابات96 حمايت نميكند، حتي اگر آن فرد از نزديكان او باشند، نيز حامياش نخواهد شد. احمدينژاد براي سال96 گفته هر شخصي كه بيايد درانتخابات شكست خواهد خورد.
** چرا احمدينژاد تا اين حد عليه اصولگرايان سخن ميگويد؟
احمدينژاد ميداند كه در جريان اصلاحطلب و ترقي خواه هيچ طرفدار و جايگاهي ندارد.
او براي جريان اصولگرايي هم، فرمانده نهايي نيست. احمدينژاد جريان اصولگرايي را آچمز كرد و از روي آنها رد شد و به آنها گفت كه من نه تنها به شما نياز ندارم بلكه مشروعيت شما را هم به رسميت نميشناسم.
اما او در تيم محلهاي و باشگاه خودش كاپيتان است! احمدينژاد از نيروهاي حاشيه اي كمك ميگيرد؛ نيروهاي حاشيه اي كه انتظار مشخصي از تحول اقتصادي دارند. در حاليكه راست محافظه كار شبيه «آريستو كرات»هاي يوناني است. احمدينژاد شبيه «اسپارتاكوس» است؛ نسبت به آريستو كراسي و اشرافيت موجود قيام ميكند، حرفهايي ميزند كه طبقه حاشيه نشين و محروم، آن را به راحتي لمس ميكنند، وعده بهشت نميدهد، بلكه 50هزار تومان به حساب آنها واريز ميكند او از مسائل ملموس حرف ميزند.
مثل همه جاي دنيا كه راست افراطي راست سنتي را يك جريان پوسيده، منهدم و قديمي ميداند، احمدينژاد هم محافظه كاران ايراني را مردان گذشته ميداند و از آنجا كه ادبيات راديكال، پرخاشگرانه و ضد اشرافيت مشهودي دارد، ميتواند اقشار مختلفي را كه دنبال فرصت جديد هستند و هيچ آينده اي را با شرايط فعلي براي خودشان متصور نيستند، با وعده ساختن شرايط تازه، به سمت خود جذب كند.
احمدينژاد ميگويد من براي شما دنياي جديدي خواهم ساخت. او ميگويد در اين دنيا ديگر آريستوكراتهاي اشرافي جايي ندارند و دنيا از آن جوانان خواهد شد. براي همين گروههايي حس ميكنند كه ميتوانند در باشگاه و تيم احمدينژاد زندگي كنند. ايدئولوژيهاي احمدينژاد به شدت ضدنخبه و مرجعيت است. جريان احمدينژاد كمترين اعتقادي به روحانيت سنتي دارد و آنها را انسانهاي سالمي نميبيند و نماد پلشتي ميداند. كاري كه او در مناظرهها يا درداستان خانواده لاريجاني انجام داد در همين راستا بود.
احمدينژاد سعي دارد به نيروهاي مخاطبش بگويد كه مردم! ميدانيد چرا اين عده با من مشكل دارند، چون آغشته به فساد هستند و من پاكدامن هستم. اما معمولا دولتهايي به اين شكل؛حتي اگر صداقت داشته وبرنامه مبارزه با فساد را بخواهند دنبال كنند، چون مدل رفتاريشان علمي نيست، خودشان باعث بروز فساد افسار گسيخته دركشور ميشوند همان طور كه ديديم، برخي از مديران احمدينژاد، درگير فساد مالي بودند.
بياييد خوشبينانه به قضايا نگاه كنيم. فرض كنيد احمدينژاد انسان ساده، صادق و با روياهاي بزرگ بود، اما چون كار بلد نبود، 700 ميليارد دلار را به باد داد! مهم نتيجه رفتارها است.
او فسادي گسترده تر، سفره اي خالي تر و بحراني عميق تربراي مردم اين كشور ايجاد كرد.
** ظرفيت احمدينژاد در سال 96 به كدام سمت و سو خواهد بود؟
روحاني شانس اين را دارد كه از پايگاههاي مختلف استفاده كند. علاوه بر اصلاحطلبان، بخشي از پايگاه جريان محافظه كار سنتي نيز براي اوست. اين پايگاه (بخشي از محافظه كار سنتي) بين خود و روحاني پيوندي تاريخي ميبيند، معتقد است كه روحاني از جامعه روحانيت مبارز آمده و هيچ گاه بيرون از سايه قرار نميگيرد. (برخلاف دوراني كه رئيس جمهور شد و اظهارات تندي بر زبان آورد).
او هميشه پشتهاشمي رفسنجاني بود،هاشمي رفسنجاني نيز هميشه آن ويژگي شبه آريستوكراسي خودش را حفظ كرده است، بنابراين محافظه كاران سنتي عاقل از ترس تندرويهاي كساني مثل جليلي يا احمدينژاد، چراغ خاموش يا چراغ روشن از حسن روحاني حمايت ميكنند، كساني مثل لاريجاني، ناطق نوري و حتي احمد توكلي و غفوريفرد! ازجمله اين افراد هستند.
** احمدينژاد به اين صحنه چگونه نگاه ميكند؟
احمدينژاد بايد خودش را تبديل به تك ستاره جريان راست كند. براي همين او به اصولگرايان ميگويد: «شما نه خاصيت و نه توان شكست اصلاحطلبان را داريد. شما حتي نميتوانيد، روحاني را كه به معناي واقعي كلمه اصلاحطلب نيست شكست دهيد. اگر شما به جاي روحاني ميخواستيد با رئيس دولت اصلاحات ياهاشمي رفسنجاني رقابت كنيد چه ميكرديد؟»
اين منم كه ميتوانم اين افراد را شكست دهم. شما پيش از اين، قاليباف، جليلي و محسن رضايي را به صحنه آورديد و همه شكست خوردند.
بنابراين احمدينژاد تلاش ميكند با تحقير اصولگرايان و با ترجيح حسن روحاني (نه به آن معنا كه روحاني را تاييد كند) خودش را تبديل به شخصيت ممتاز و نجاتبخش كند. او ميخواهد خود را تنها منجي جناح راست براي 4 سال آينده معرفي نمايد.
** صحبتهايي كه احمدينژاد و همين طور احمدينژاديها درباره شكست اصولگرايان در انتخابات 96 ميكنند، حمايت غيرمستقيم آنها از روحاني تلقي ميشود. اين موضوع به سود روحاني تمام خواهد شد يا به زيانش؟به عبارتي حمايت غيرمستقيم احمدينژاديها از روحاني، باعث ريخته شدن سبد راي رئيس دولت سابق به سود روحاني ميشود؟ يا بالعكس گروهي از هواداران روحاني از اين بابت دلزده شده و از راي به روحاني رويگردان ميشوند؟
من معتقدم وقتي درباره شخص احمدينژاد صحبت ميكنيم او ميتواند نيروي محركه هر دو جريان باشد، اما به صورت غيابي نام وي باعث تغيير نخواهد شد.
** يعني اين حمايت غيرمستقيم؛ نه باعث افزايش راي روحاني خواهد بود و نه كاهش آن؟
خير! احمدينژاد بازي خودش را ميكند.
**بعد از تمديد تحريمهاي داماتو، آيا برگ برنده روحاني (برجام) تبديل به پاشنه آشيل او شده است؟
اصلا به اين باور ندارم. آنهايي هم كه در صدا و سيما و جاهاي ديگر در بوق و كرنا ميكنند كه بايد برجام را فراموش كرد، خوب ميدانند كه برجام زنده است.
هر چند آنچه در ايسا اتفاق افتاد يك بيسليقگي است. آمريكاييها بارها نشان دادند كه خيلي باهوش نيستند. پيش از اين هم در زمان دولت اصلاحات، با قرار دادن ايران در محور شرارت، دسته گل بزرگي به آب دادند.
البته شايد تحليل دولت اوباما اين است كه ايسا از 10سال پيش بوده و طبق برجام بايد 8 سال آينده كه ايران از زيرنظارت درميآيد و به پروتكل الحاقي ميپيوندد به طور كلي لغو شود.از سويي، قرار است در اين تحريمها بخشهايي كه توافق هستهاي را نقض ميكنند، پايش شوند.
اما در كنار بحث ايسا، قراردادهاي بزرگي بسته شده است، قرارداد ايران با بزرگترين شركت كشتيسازي صنعتي دنيا (هيونداي)، هواپيماي بوئينگ، شركتهاي نفتي شل و توتال، نشاندهنده رفع تحريمهاست. وقتي دسته دسته، نمايندگان هيئتهاي مختلف اروپايي وارد تهران ميشود اين نشان ميدهد كه حسن روحاني در تحقق برجام موفق بوده است.
اما در اين ميان سوال اين است كه مگر تندروها نميگفتند تحريمها كاغذپاره است؟ اگر در حال حاضر برجام شكست خورده، آنها بايد خدا را شكر كنند كه موجبات نقض برجام فراهم شده است، چه طور گروهي كه خودش باعث ارسال پرونده ايران به شوراي امنيت است و كشور را در يك مصيبت تاريخي گرفتار كرد؛امروز از اينكه دوباره تحريمها برگردد ناراحت است؟ معلوم است كه رفتار آنها سياسي است ولي اين هجمهها عليه دولت تاثيري در نگرش مردم ندارد.
** واقعا تاثيري ندارد؟ در حال حاضر هم بعد از تمديد تحريمها، افكار عمومي نسبت به دولت بسيار بدبين شده است.
خير. افكار عمومي متوجه واقعيت است. اينكه دولت موفق به تغيير وضعيت اقتصادي مردم شده يانه، يك چيز است، نقض برجام چيز ديگري است. وقتي قراردادهاي به اين بزرگي بسته ميشود، معلوم است تحريمها برداشته شده. رفتار دلواپسان پس از تمديد تحريمهاي داماتو، لفاظي با كلمات است.
از بعد اقتصادي دولت هم بگذاريد اين طور برايتان بگويم يك وقتي ميگوييد اقتصاد ايران بهتر شده، تورم نقطه به نقطه كاهش پيدا كرده ولي يك راننده تاكسي ميگويد نه! وضعيت من خوب نيست. ايناتفاقي است كه در آمريكا هم وجود دارد. اوباما براساس تمام اعداد و ارقام و شاخصهاي اقتصاد، آمريكا را به شرايط بهتري رساند، اما طبقه متوسط و كارگران به دموكراتها پشت كردهاند! كسي نميتواند بگويد اوباما، وضعيت اقتصادي را از زمان بوش بهتر نكرد! اما چرا حزب دموكرات شكست ميخورد؟ براي آنكه بين تحقق وعدهها و خواستهها فاصله وجود داشت.
نكته ديگر اينكه درايران حاكميت پشت سر برجام است. من از شما ميپرسم آيا پس از همه اين حملهها و هجمهها، جمهوري اسلامي از برجام خارج شد؟ جواب منفي است! براي آنكه روشن است نقض برجام از سوي ما چه آثار سهمناكي برايمان دارد.
اتفاقا بازي آمريكا هم همين است كه ايران، نقضكننده برجام باشد.
اروپا شريك ما در اين معاهده است. بسياري از دولتهاي اروپايي به طور روشن از انتخاب شدن ترامپ نگران هستند، اكنون مهمترين خواسته آنها وجود يك دولت معقول به نام روحاني در ايران است. تصور كنيد سال 96، يك دولت غيرمعتدل در ايران برسر كار بيايد. اولين اتفاق آن است كه اروپا به دامن آمريكا بيفتد. پس حاكميت ايران به خوبي ميداند كه فارغ از اين جنگ رواني و لفاظيها، تداوم وضعيت موجود و حفظ برجام در ايران، چقدر براي كشورمان استراتژيك است.
** عارف در يكي از سخنرانيهايش گفت كه عدهاي از متوهمان و مغروران ميخواهند نقش اصلاحطلبان در انتخابات 92 را ناديده بگيرند، روي صحبت عارف چه كساني است و چرا او چنين زماني (نزديك به انتخابات) را براي اين گلايهها برگزيده است؟
آقاي عارف ميخواهد به آن دسته ناسپاس، نقش خودش را يادآوري كند. در اين مدت عارف تحت فشار است كه چرا سكوت كرده. هر چند ميدانيم عارف نقش موثر خودش را بازي ميكند، اما افكارعمومي انتظارات بيشتري از او دارد. اكنون براي همين عارف ميخواهد يادآوري كند كه نبايد نقش او در فضاي جديد فراموش شود. وي همچنان از داستان هيئت رئيسه ناراحت است.
او تيم دولت را در شكست خودش در انتخابات هيئت رئيسه مقصر ميداند. تا الان هم، دولت هيچ اقدام ترميمي براي آنچه رخ داد، انجام نداده است. فشار سنگيني از شهرستانها و استانها به رهبران اصلاحطلب در عدم حمايت بيقيد و شرط از حسن روحاني وارد ميشود. آنها معتقدند دولت روحاني و مديرانش در بسياري از مراكز استانها و وزارتخانهها همچنان از نيروهاي جبهه پايداري و نيروهاي راست حمايت ميكنند.
آنها از خود ميپرسند چه سودي از حمايت صددرصد از روحاني وجود دارد؟
عارف در مركز نيروهاي اصلاحطلب است و از اين رو به نيروهاي دولت تلنگر ميزند.
در اطراف آقاي روحاني كساني هستند كه چندين بار گفتند مردم به اعتدال راي دادند و به جريان اصلاحطلب و اصولگرا نه گفتند، دوستاني كه چنين صحبتي را مطرح كردهاند يا از سياست چيزي نميدانند يا در اين سه سال آن قدر مزه قدرت زير زبانشان شيريني كرده كه ميخواهند براي برخي مراكز خاص «پالسهاي چاپلوسانه» بفرستند.
مشخص است كه آقاي روحاني بدون اصلاحطلبان هيچ وقت انتخاب نميشد و اكنون هم بدون حمايت اصلاحطلبان هرگز پيروزنمي شود.
**ممكن است ايراد بگيرند كه چرا عارف در نزديكيهاي انتخابات چنين حرفي زد اين موضوع به انسجام حمايت از روحاني آسيب ميرساند.
بعضي از مديران جمهوري اسلامي 40 سال است ميگويند چون ما در شرايط حساسي هستيم پس خودسانسوري كنيم، اما بايد با شفافيت درباره مسائل سياسي اظهارنظر كنيم پس صحبتهاي عارف هم در چنين برههاي هيچ اشكالي ندارد.
**آيا واقعا ميشود شاهد يك جريان سوم به نام اعتدال بود؟
جريان اعتدالي، در واقع يك جريان سايه است و نميتوان آن را جرياني موثر قلمداد كرد. گذشته تاريخي، سياسي اين مملكت نشان ميدهد كه ما دو جريان قدرتمند بيشتر نداريم، در همه جاي دنيا هم همين طور است. يك جريان چپ و يك جريان راست با هم به رقابت ميپردازند.
در ايران هم، مردم جناح اصلاحطلب را بر جناح راست ترجيح ميدهند.
اگر هم جايي جناح اصلاحطلب بازي را واگذار كرده به خاطر جريانات بيرون از قاعده، دوپينگها و حمايتهاي خاص بوده است. البته يك جاهايي هم اصلاحطلبان به افكار عمومي باختهاند مثل مجلس و شوراي دوم كه مردم از اصلاحطلبان نااميد شدند.
اما در ميان رقابت اين دو جناح، جرياني به نام اعتدالي وجود خارجي ندارد.
اعتدال در ايران بيش از آنكه يك گفتمان باشد يك روش و منش اخلاقي است. افرادي كه مصرند تا اعتدال را به عنوان يك جناح، حزب يا گفتمان مطرح كنند تعدادشان به 5 نفر ميرسد.
** اين 5 نفر چه كساني هستند معرفي كنيد.
نه، مصلحت نيست! خود آن 5 نفر ميدانند كه منظورم چه كساني است.
** درميان فراكسيونهايي كه در مجلس ساخته شد، فراكسيون شفافسازي با رياست محمود صادقي تشكيل شده نگاهتان نسبت به اين فراكسيون چيست؟
من فكر ميكنم ايران از نظر شفافيت مالي جزء كشورهاي مطلوب نظر نيست؛ فكر ميكنم اقدام و تشكيل اين فراكسيون در مجلس ميتواند به وظيفه ذاتي مجلس در نظارت و شفافيت در امور مالي كمك كند. اين جمله كه «هرجا قدرت مطلقتر باشد فساد مطلقتر ميشود» را نبايد فراموش كنيم پس تشكيل اين فراكسيون عمل مثبتي است.
**نظرتان راجع به محمود صادقي، رئيس اين فراكسيون چيست؟
آقاي دكتر صادقي بايد دقت كند كه نماينده پارلمان است پس ضمن اظهارنظر بايد از هيجانزدگي پرهيز كند. ما نبايد فضايي كه اصلاحات توانست در ساختار نظام به دست بياورد را به هم بريزيم. آقاي صادقي، سلامت و صداقت دارد، اما جريان اصلاحطلب و اميد با هزار مصيبت به مجلس راه پيدا كرد. پس بايد آرام آرام ياد بگيريم در فضاي مودت، همكاري و تفاهم به پيش رويم.
آقاي صادقي اگر دقت نكند و سرعتش را افزايش دهد حتي ممكن است ياران او در فراكسيون اميد نيز وي را تنها بگذارند. به جاي برخورد فردي بهتر است رفتار آرام و سيستماتيك صورت گيرد ونظارتها از طريق فراكسيون و كميسيونهاي مختلف با تعامل پيش رود. متاسفانه طي 37 سال، ساختار كشور نشان داده نسبت به اينگونه مسائل شكننده است و برخي اظهارنظرهاي تند را تاب نميآورد پس صادقي بايدكمي ملايمتر پيش رود.
**سرانجام برخي از احزاب اصلاحطلب از شورايعالي سياستگذاري كنار رفتند. اين موضوع را چه طور ارزيابي ميكنيد و از ديدگاه شما چقدر اين اتفاق ميتواند به عنوان زنگ خطري براي اصلاحطلبان باشد و نشانه تفرقه اصلاحطلبان در آستانه انتخابات شوراهاي شهر در سال 96 و رياست جمهوري؟
طبيعي است كه ما اختلاف نظر و سليقه داريم و برخي از احزاب هم واكنشهايي داشتند كه با جريان عمومي اصلاحطلبان ناسازگار است.
به نظر من ميتوانيم از طريق گفتگوهاي درون جناحي به درك مشترك برسيم و جلو چنين فاصلهاي را بگيريم، اما نبايد فراموش كنيم كه به درست يا غلط جريان اصلاحات در كشور شكل گرفته و رهبري آن، با سران اصلاحات است و هر كس خارج از اين چتر قرار بگيرد مورد اقبال قرار نخواهد گرفت.
افكار عمومي از اين شخصيت يك باور و شناخت دارد تاجايي كه عدم تطبيق سياستهاي برخي احزاب با شورا، بيش از آنكه به جريان اصلاحطلب لطمه بزند به آن احزاب لطمه ميزند. در انتخابات 94 ديديد كه ليستهاي مختلفي شكل گرفت. مثلا آقاي مطهري هم ليست جداگانه داده بود. اما ليستي راي آورد كه اصلاحات پشت آن بود. با اين حال به نظر ميآيد كه همه احزاب اصلاحطلب در اين زمينه ميتوانند به درك مشترك برسند و از اين رو نبايد نگران بود.
از ترامپ و تيلرسون (به عنوان وزير خارجهاش) كه نزديكي خاصي با روسيه دارند دو تحليل ميتوان داشت، يكي اينكه دوستي روسيه و آمريكا در آينده ميتواند به سود ايران باشد چون مواضع آمريكا را تعديل ميكند. تحليل بعد، دقيقا عكس اين موضوع است، ميگويند آمريكا باعث فاصله انداختن بين دوستي روسيه و ايران خواهد شد؟
اوباما فرصت طلايي بود كه كوبا از آن استفاده كرد و ما نيز تا حدي در بحث برجام از او بهره برديم، اما بهتر ميشد عمل كرد.
دوران ما با ترامپ دوره پرتنشتري خواهد بود و نبايد فريب مناسبات نامرئي، رفاقت و دوستي پوتين و ترامپ را بخوريم.
در آمريكا فرد نيست كه حكومت ميكند بلكه سيستم، حاكم است.
ترامپ از حزب جمهوريخواه است و جمهوريخواهان بدترين نوع رابطه را با شوروي سابق و بعدها روسيه داشتند آنها به طور سنتي رابطه شان با روسيه منفي است.
بنابراين معتقدم پس از گذشت يك دوره كوتاه مدت 6 ماهه تا يكساله، از ماه عسل بين ترامپ و پوتين، به شدت روابط آمريكا و روسيه به سمت بحران و تنش پيش خواهد رفت. چون از منظر ماركس آنچه روابط بين دولتها را شكل ميدهد موضوع تنازع منافع است. آمريكا و روسيه در بسياري از حوزهها داراي منافع مشترك نيستند. و اين موضوع تبديل به يك رقابت سياسي و نهادمند شده است.
نكته دوم اينكه روسها هميشه شركاي غيرقابل اعتمادي بودند. از زمان «پطر كبير» تا دوران معاصر، سياست روسيه در قبال ايران آن است كه ايران آن قدر نبايد قدرتمند شود كه براي روسيه خطرناك باشد و از سويي ايران آن قدر ضعيف و بيمار نشود كه به دامن غرب بيفتد، بهترين سياست براي روسيه در قبال رفتارش باايران، سياست احتضار با كشور ماست. ايران و مقامات ايراني هم اين موضوع را ميدانند براي همين هيچگاه با روسيه قرارداد امنيتي امضا نكردهاند!
در پرونده هستهاي هم ديديم روسها هر جايي كه منفعتشان ايجاب كرد ما را دور زدند، چيزي كه احمدينژاد به آن توجه نداشت. روسيه قطعا از ما به عنوان يك كارت در رابطه با آمريكا استفاده ميكند و به صورت استراتژيك به ما اجازه نميدهد به يك قدرت فعال تبديل شويم.
هر چند ما نيز نشان داديم سياستهاي خود را مستقل پيش ميبريم. ما در افغانستان، سوريه، لبنان و در عراق تاثيرگذاريم و آمريكاييها تمايل دارند مستقيم در اين ارتباط با ايران رابطه برقرار كنند.
اما آقاي ترامپ دو استراتژي را در سياست خارجه خود دنبال ميكند؛ نخست سركوب و نابودي داعش و دوم كاهش هزينههاي دولت ملي در دفاع از دولتهاي خاورميانه. او معتقد است هر كس كه ميخواهد آمريكا از او دفاع كند بايد پول اين كار را پرداخت كند.
نكته ديگر تلاش دولت وي براي بهبود اوضاع اقتصادي است. فراموش نكنيم ايران با يك دولت جمهوريخواه و يك ترامپ تاجر روبهرو ست.
تجربه ما از دوره بوش نشان ميدهد كه وقتي ما مذاكره با «شركت كنه كو»(coneco) را آغاز كرديم تا چه اندازه جمهوريخواهان و حاميان آنها - كه عمدتا شركتهاي تسليحاتي و نفتي هستند- استقبال كردند. من فكر ميكنم همچنان ميتوانيم كيكهاي خوشمزهاي را براي انجام معاملات به آمريكا پيشنهاد كنيم. چه بسا براي مقطع كوتاهي آن را پس بزنند، اما مزه تجارت براي شركتهاي آمريكايي هميشه جذاب و شيرين است حتي در دوره ترامپ.
--------------------------------
- روحاني قابل مقايسه با قاليباف، ضرغامي و جليلي نيست
lاي كاش احمدينژاد ميآمد
- احمدينژاد در پستوي خانه اش به سال 1400 فكر ميكند
- در آينده نه چندان دور جبهه پايداري نماد جريان راست ميشود
- جناح چپ همين الان ميتواند 10كانديدا معرفي كند
- احمدينژاد اصولگرايان را آچمز كرد
- احمدينژاد شبيه اسپارتاكوس است
- آنها كه ميگويند بايد برجام را فراموش كرد خوب ميدانند كه برجام زنده است
- بين تحقق وعدهها و خواستههاي مردم هميشه فاصله وجود دارد
- چرا كسانيكه پرونده ايران را فرستادند شوراي امنيت و آن را كاغذپاره ميدانستند امروز از 'ايسا' ناراحتند
- حاكميت پشت سر برجام است
- عارف هنوز از داستان هيئت رئيسه ناراحت است
- آنها كه ميگويند مردم به اعتدال راي دادند نه به جريان اصلاحطلب، يا از سياست نميدانند يا ميخواهند به مراكز قدرت سيگنال بفرستند
- صادقي سرعتش را افزايش دهد ممكن است تنها بماند
- در آمريكا فرد حكومت نميكند، سيستم حاكم است
- ماه عسل ترامپ و پوتين نهايتا يك سال طول ميكشد
*منبع: روزنامه آفتاب يزد، 1395.10.6
**گروه اطلاع رساني**9117** 9131**انتشاردهنده: شهربانو جمعه

تهران- ايرنا- روزنامه آفتاب يزد درباره مسايل مختلف سياسي و اجتماعي ايران به گفت و گو با فياض زاهد پرداخت و نوشت: هر فردي كه در انتخابات براي نخستين بار پا به عرصه ميگذارد، شعارهايي ميدهد و انتظاراتي را براي جامعه فراهم ميسازد و براساس همان شعارها از او اقبال ميشود.
سرخط اخبار پژوهش
-
شفافسازی روند بررسی صلاحیت نامزدهای شوراها
تهران- ایرنا- چند و چون بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات شوراهای اسلامی…
-
کدام عوامل بخش خصوصی را به دامن رانت می اندازد؟
تهران- ایرنا- سید فرزاد هاشمی اقتصاددان معتقد است: فعالیت بخش خصوصی…
-
خیز جناحهای سیاسی برای ورود به پاستور با مطرحکردن چهرههای جدید
تهران- ایرنا- احزاب و گروههای سیاسی تلاشهای خود را برای ورود به…
-
درباره سید اسماعیل جرجانی
تهران- ایرنا- سید اسماعیل جرجانی یکی از پزشکان ایرانی دوره خوارزمشاهیان…