روانپزشكان هر آزار رواني و هيجاني را كه به دليل هر عمل يا غفلتي باعث ايجاد عارضه اي در كودكان شود، كودك آزاري مي گويند و اختلالات شخصيتي يكي از انواع آزارهاي رواني كودكان به شمار مي آيد.
به باور آنان، جلوگيري از رفتن به مدرسه، محدود كردن كودك در تغذيه، رفتارها و انتخاب ها، حبس در محل هاي مختلف و تحقير كردن از جمله آزارهاي رواني كودكان است كه برخي والدين به صورت سهوي يا عمد اقدام به آن مي كنند.
در حالي كه با توجه به مطالعات صورت گرفته ميزان فراگيري كودك آزاري در جوامع مختلف بين 30 تا 35 درصد است، اين رقم در ايران بين 20 تا 25 درصد تخمين زده مي شود.
رئيس انجمن روانپزشكي كودك و نوجوان ايران معتقد است: قانوني براي ثبت كودك آزاري در ايران وجود ندارد و به علت نبود نظام رهگيري موثر اطلاعات در بيمارستان ها و مراكز نگهداري كودكان، تاكنون آمار رسمي و دقيق از ميزان انواع آزارها براي كودكان در كشور به دست نيامده است.
دكتر مهدي تهراني دوست مي گويد: در شرايطي كه برنامه هاي متعددي در زمينه حقوق كودك در جامعه تدوين شده اما، به خاطر ضعف قوانين، نبود بودجه و مشكلات فرهنگي، اقدامات مذكور تاكنون كارآمدي اثربخشي نداشته است.
هومن رمضاني يكي از روانپزشكان اراكي مي گويد: شديدترين آسيب وارده به كودكان، تجاوز جنسي و خفيف ترين آن هرگونه احساس و نيت بد نسبت به كودك از جانب قشر بزرگسال براساس رفتار و عمل است كه تمامي اين موارد اثرات جدي را كه بر مغز و روان كودك مي گذراد.
به اعتقاد اين استاد دانشگاه، وجود اختلالات رواني موجب آسيب پذيرتر شدن كودك در برابر انواع حوادث شده و مبتلايان به آسيب هاي خاص همچون نقض توجه، بيش فعالي، اختلالات اضطرابي، بيماري هاي جسمي و مزمن را ناگزير به زندگي در شرايط نامطلوب خانوادگي و اجتماعي مي كند و تشديد آسيب هاي وارده به كودك در مقابل حوادث و اتفاقات به خصوص تجاوز جنسي را باعث مي شود.
اين روانپزشك درباره مخفي كردن آسيب تجاوزهاي جنسي كودكان هشدار داد و گفت: اين مسئله موجب بروز تغييرات رفتاري، عواطف و عملكردهاي آن ها مي شود كه انزوا و گوشه گيري، اضطراب، ناخن جويدن، بي اختياري ادراري، اختلال در عادات غذايي، ديدن كابوس هاس شبانه، از دست دادن علايق و افت شديد عملكرد تحصيلي از پيامدهاي بارز تجاوز جنسي به كودك است.
به باور روانشناسان، محروميت هاي عاطفي، تنبيه، اعمال رفتارهاي خشونت آميز، تحميل آزردگي ها و ناكامي هاي مكرر نيز باعث بروز عوارض و آسيب هاي اجتماعي در كودكان مي شود.
خانواده كوچكترين واحد اجتماعي است كه با ازدواج زن و مرد تشكيل مي شود و با تولد فرزندان تكامل مي يابد و حساس ترين مرحله شكل گيري شخصيت، رفتار اجتماعي و خصوصيات فردي انسان، مرحله كودكي است كه اين رفتارها تا حد زيادي متاثر از محيط، شيوه هاي آموزشي و عوامل بازدارنده مي باشد.
كودك نخستين تجربه هاي خود را در زيستن با ديگران فرا مي گيرد، برهمين اساس اهميت زندگي خانوادگي براي كودكان به مراتب از افراد بالغ بيشتراست، زيرا بنيان و پايه رشد و فعاليت هاي آينده كودك در محيط خانواده است و اينكه در روابط با سايرين عشق و محبت يا خصومت و نفرت حاكم باشد، تا حد زيادي به تربيت خانوادگي بستگي دارد.
به طور اصولي رفتارهاي دوران نوجواني، جواني و بالاتر اعم از اجتماعي يا ضد اجتماعي، حاصل تجربه هاي گذشته است و با كسب چنين مهارت هايي مي توان حالات و رفتارهاي مختلف را توجيه كرد و اين خانواده است كه در گام نخست كودك را به مسير صحيح رهنمون مي كند يا بستر گناه، جرم و انحراف را براي او مهيا مي سازد.
اجتماعي بودن انسان باعث شده كه او از بدو تولد تحت تاثيرافكار، عقايد و رفتار اطرافيان قرار بگيرد و بعدها به تقليد از اين رفتارها و گفتارها، الگوهايي كه به نحوي در ارتباط با او هستند را سرمشق رفتاري خود قرار دهد.
خميرمايه مولفه هاي اصلي شخصيت متعادل و پويا يا متزلزل و آسيب پذير كودكان و نوجوانان در كانون خانواده و در سايه تعامل مطلوب با والدين به ويژه مادر، شكل مي گيرد.
ويژگي هاي زيستي و رواني - اجتماعي كودكان درسال هاي اوليه رشد (هفت سال اول حيات) به گونه اي است كه بيشترين تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و همواره مي خواهند همه وجود پدر و مادر را تنها براي خود داشته باشند، بنابراين زيباترين و موثرترين روش پرورش فرزند دراين دوران، حاكميت مهر ومحبت و سيطره عاطفي كودك بر پيكره شخصيت والدين است.
محروميت هاي عاطفي، تنبيه، اعمال رفتارهاي خشونت آميز با كودك و تحميل آزردگي ها و ناكامي هاي مكرر بر احساس فرزندي با شاكله محبت پذير ، مي تواند آسيب هاي اجتماعي به دنبال داشته باشد.
به اعتقاد آرنولد گزل (A.Gesell) كه از روانشناسان شهير آمريكايي است، شخصيت كودك در پنج ياشش سالگي نسخه كوچكي از جواني اوست.
گزل مي گويد: كودكاني كه از مهر و محبت پدري و مادري محروم مانده و در عين برخورداري از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستي شده اند آن طور كه انتظار مي رود از تعامل عاطفي خوشايند و دوست داشتني با والدين بهره مند نمي شوندو با دنيايي از نگراني و ناكامي، بي انگيزه و شكننده وارد مدرسه مي شوند.
وي اظهار مي دارد: شرايط محيطي حاكم بر فرايند رشد و تحول كودكان و نوجوانان، حيات جنيني و محيط زندگي قبل از تولد، چگونگي محيط رشد و تحول بعد از تولد، ممكن است زمينه مستعدي براي برخي آسيب پذيري هاي فردي و كژروي هاي اجتماعي در آنان فراهم كند، چرا كه اغلب رفتارهاي انسان بر پايه يادگيري هاي محيطي دوران كودكي، تجارب خوشايند، تلخي ها و ناكامي ها و عقده هاي رواني است كه پايدارترين تاثير را در پديدآيي شخصيت اجتماعي دارند.
به اعتقاد طيفي از روانشناسان، در عين حالي كه خلق و خوي افراد از نظر ژنتيكي متفاوت است، اما نحوه تربيت صحيح، نداشتن بحران هاي روحي، برخوردهاي معقول و سنجيده و پرهيز از محروم كردن كودك از حقوق ابتدائي، مي تواند شخصيت مفيد و مناسبي را در دوره جواني، ميانسالي و كهولت در يك فرد شكل دهد.
آنان مي گويند: اكثر افراد نامتعادل از نظر روحي و رواني و نيز افراد بزهكار و شخصيت هاي منفي، در مرحله اي از دوران كودكي و نوجواني به نحوي با يك يا چند محروميت روبه رو شده اند كه در سنين بالاتر تصميم مي گيرند از هر راه ممكن پوششي بر كمبودهاي دوران كودكي ونوجواني خود بگذارند اما، چون اين محروميت ها تبديل به عقده هاي رواني شده، شخص بيشتر طالب است از راه انتقام و رفتارهاي افراطي بر اين عقده ها سرپوش بگذارد و به خواسته هاي خود دست پيدا كند يا بسته به خلق و خوي خود راه انزوا و گوشه نشيني، افسردگي و خودآزاري را برگزيند.
به گفته آنان، تربيت ناصحيح و توجه نكردن به خواسته هاي طبيعي و بچه گانه كودكان و سختگيري هاي بي مورد در بسياري موارد به تشكيل عقده هاي رواني منجر مي شود خواه ناخواه در بزرگسالي به طرق مختلف خودنمايي مي كند.
به باور روانشناسان، والدين بذر افكار و احساسات را در فرزندان خود مي كارند، در بعضي خانواده ها بذر عشق، محبت، احترام و اتكاء به نفس و آزادي و دربعضي ديگر بذر ترس، گناه و اجبار كاشته مي شود.
معاون پيشگيري اداره كل بهزيستي استان مركزي مي گويد: ترس، خشم، تمايلات جنسي و مهرمادري از جمله عواطفي هستند كه بايد به دقت مورد توجه قرار گيرند و با اينكه كودك بيش از هر چيز به عاطفه نياز دارد اما، برخورد عاطفي بيش از حد معمول نيز كودكان را عنان گسسته بار مي آورد و خطرات براندازي به دنبال خواهد داشت.
دكتر كيانوش اميني گفت: تمامي مشكلاتي كه اطرافيان به صورت پنهان يا پيدا به آن مبتلا هستند، ريشه در كودكي دارد و به طورمثال عده اي وابسته و منفعل هستند كه اين طيف هميشه احساس بي پناهي كرده و فكر مي كنند اگر كسي مراقبشان نباشد و برايشان تصميم نگيرد، از عهده ساده ترين كارها برنمي آيند.
وي بيان كرد: اين افراد در نوجواني، كارهاي خود را روي دوش خانواده مي اندازند و در آينده هم به دنبال همسري مي گردند كه بتوانند براي ساده ترين كارها و تصميم ها به او تكيه كنند و به دليل اين كه خود را دچار كاستي و نقص هاي فراوان مي بينند ، با چسبيدن به ديگران احساس كامل شدن مي كنند.
به باور اين روانشناس، تجربه هاي كودكي بر رفتارهاي بزرگسالي تاثيرگذار است و ناخودآگاه با همسر رفتاري مشابه والدين سر مي زند كه درك اين حقيقت، نخستين گام براي بازسازي يك ارتباط مخدوش شده خواهد بود.
اميني گفت: همه افراد در سنين كودكي و نوجواني از عوامل مختلفي از قبيل دوستان و همسالان، معلم ها، خويشاوندان، فرهنگ اطرافيان و بالاخره از همه مهمتر والدين خود تاثير مي پذيرند و بخش مهمي از يادگيري ها مربوط به شش سال اول عمر افراد و مربوط به زماني است كه با والدين در خانه تنها هستند.
به گفته معاون پيشگيري اداره كل بهزيستي استان مركزي، والدين نه تنها با رفتارهايي كه با كودك خود دارند بلكه از طريق روابط متقابل با يكديگر نيز بر رفتارهاي فرزندان در آينده تاثيري عميق مي گذارند به طوري كه هر ميزان رضايت والدين از ازدواجشان بيشتر باشد، فرزند آنها به احتمال زياد در زندگي زناشويي آينده احساس رضايت مي كند و اگر والدين به يكديگر عشق بورزند و براي هم احترام قائل باشند، فرزند آن ها نيز در بزرگسالي چنين رفتاري با همسر خود خواهد داشت.
اميني، در بخش ديگري از سخنانش گفت: كودكي كه در سن پايين مورد آزار جنسي قرار مي گيرد، ممكن است در آينده نتواند رفتارهاي جنسي سالمي داشته باشد. چنين فردي حتي اگر ازدواج كند، معمولا از برقراري روابط جسمي نزديك با همسرش واهمه دارد زيرا در ذهن او با اين روابط ، خطر تداعي مي شود.
به باور اين دكتراي روانشناسي، بعضي افراد به طور ناخودآگاه تمايل دارند شخصي شبيه به والدين خود براي ازدواج انتخاب كنند تا بتوانند در آينده صفاتي كه در پدر يا مادرشان مشاهده نمي كردند را در طرف مقابل خود پرورش دهند كه اين نحوه انتخاب، زمينه را براي شكست ازدواج فراهم مي كند زيرا تغيير و خلق صفات جديد در افراد، كاري بسيار دشوار است.
اميني گفت: از ديگر تاثيرات دوران كودكي بر بزرگسالي، تقليد ناخودآگاه از والدين است براي مثال دختري كه دائم در خانه شاهد مراقبت مادر از پدر خود است، فكر مي كند زن بايد از مرد مراقبت كند، و در آينده همين روش را خواهد داشت و از نيازهاي خود و خواسته هاي شخصي چشم مي پوشد تا بتواند «مراقب» خوبي براي شوهرش باشد.
وي بيان كرد: يكي ديگر از سناريوهاي شايع در جامعه مربوط به كودكاني است كه والدينشان مدام با يكديگر دعوا مي كنند و اين كودكان با احساس گناه و تقصير رشد كرده و همين موضوع باعث مي شود در آينده و پس از ازدواج، بيش از حد مسئوليت قبول كنند.
وي توضيح داد: آن ها سعي مي كنند همه چيز را مرتب و منظم نگه دارند و وقتي همسرشان از دردسر يا مشكلي شكايت دارد به جاي آرامش دادن به او و گوش كردن به حرف هايش درصدد حل مشكل برمي آيند كه اين رفتار اگرچه با حسن نيت انجام مي شود ولي معمولا طرف مقابل را به ستوه مي آورد چون هر انساني بيشتر از آنكه به حل مشكل خود فكر كند به همدردي و گوش شنوا نياز دارد.
اين استاد دانشگاه گفت: در عين حالي كه بيشترين تاثيرپذيري دوران كودكي و انعكاس آن در رفتارهاي بزرگسالي، ناخواسته و ناخودآگاه است اما، مي توان با روش هاي مختلف آن ها را اصلاح كرد و يكي از اين روش ها مشاوره است.
اميني افزود: كودكاني كه با محرك هاي مناسب و در محيط شايسته بار مي آيند، از نظر هوشي و ذهني بر كودكاني كه در محيط محروم و انزوا بار مي آيند برتري دارند.
وي بيان كرد: نقش پذيري در شكل دادن به روحيه و رفتار كودكان ونوجوانان كه در علوم رفتاري همانندسازي ناميده شده از اهميت زيادي برخوردار است و بي آنكه بداند شبيه آنان مي شود.
وي اظهاركرد: به همين دليل يك پدرخوب، پسري خوب مي پروراند و مادر شايسته براي دخترش نمونه و الگوي زن بودن، همسر بودن و مادر بودن مي شود و اگر پدر و مادر بدرفتار باشند فرزندي با هويت منفي و اجتماع ستيز پرورش مي يابد.
به گفته معاون پيشگيري اداره كل بهزيستي استان مركزي، از دلايل مهم بروز بيماري روحي و افسردگي، داشتن استرس و نگراني در دوره كودكي و نوجواني است.
اميني گفت: نوجواناني كه به هر دليل دچار استرس هستند، احتمال ابتلاي آنان به بيماري هاي رواني در دوره بزرگسالي دو برابر بيشتر از ديگران است اما، افرادي كه در محيطي آرام بزرگ مي شوند داراي آرامش رواني بوده و در زندگي موفق و ميزان رضايت بيشتري دارند.
وي با تاكيد بر لزوم اصلاح رفتارهاي نامناسب والدين پيش از تولد فرزندان افزود: آنان به خصوص در مورد كاربرد اينترنت، ماهواره و فضاي مجازي بايد مراقب باشند كه بر اثر غفلت با فرزنداني كج رفتار مواجه نشوند.
به اعتقاد اين دكتراي روانشناسي، اگرچه گذشته افراد همواره به صورت ديدگاه هاي شخصيتي، در زندگي آينده آنان متجلي مي شود، در دنياي كنوني هم علاوه بر پدر و مادر و آموزگاران، رسانه ها و به ويژه تلويزيون بر شكل دهي خلق و خو و رفتار كودكان و نوجوانان ايفاي نقش مي كنند و اگر نمونه هاي تبليغي آنها شايسته باشد، كودك ازطريق همانند سازي با نمونه هاي خوب، اين رفتارها را تقليد مي كنند اما ،اگر نمونه هاي ظاهرشده در رسانه، نماينده گفتار و رفتار نادرست باشد مروج بي مسئوليتي، دروغ گويي، رفتارهاي سخيف، غيراخلاقي و قانون شكني در جامعه خواهند شد.
اميني گفت: خبرگزاري ها و رسانه هاي نوشتاري و شنيداري نيز رسالت خطيري در فرهنگ سازي و تغيير نگرش خانواده ها براي بهره گيري از شيوه هاي صحيح فرزندپروري دارند تا با ياري روانشناسان و ارائه نكات آموزشي پيشگيرانه به والدين و جامعه، از بروز آسيب هاي روحي و رواني به كودكان و نوجوانان و تاثيرات آن در دوره بزرگسالي جلوگيري شود.
گزارش از: احمد الهي
6066/6013/

اراك - ايرنا - آزار روحي مانند تحقير، سرزنش، ناسزاگويي و مقايسه با همسالان، آثار تخريبي جبران ناپذيري بر شخصيت كودكان مي گذارد و ناهنجاري هاي رفتاري و بروز اختلالات رواني مانند افسردگي و اضطراب در بزرگسالي را در پي دارد.