۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ۱۸:۴۱
کد خبر: 81580032
T T
۰ نفر

ارسلان كامكار: اهل سیاست نیستیم

۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ۱۸:۴۱
کد خبر: 81580032
ارسلان كامكار: اهل سیاست نیستیم

ارسلان كامكار، عضو گروه كامكارها و آهنگساز این گروه معروف سنندجی، روز گذشته 31 فروردین در مصاحبه ای با روزنامه شرق ضمن بیان خاطرات و ناگفته های از زندگی هنری خود، اعلام كرده دین خود را به موسیقی كردی ادا كرده ‌است.

در ادامه این مصاحبه به قلم فیض‌الله پیری آمده است: ارسلان كامكار در بین كامكارها، بیشتر، هویتی آهنگساز دارد، اگرچه نوازنده‌ای چیره‌دست هم است و قطعاتی را خوانده یا هم‌خوانی كرده است. سال ١٣٣٩ در سنندج به دنیا آمد. الفبای موسیقی را مانند بیشتر برادرانش نزد پدر فرا گرفت و در خردسالی در شهر سنندج، با گروه‌های مختلفی كه توسط پدرش سرپرستی می‌شد، در كنسرت‌ها شركت می‌كرد.

در جوانی سر از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درآورد و به فراگیری آكادمیك موسیقی پرداخت؛ اما تحصیل او در دانشگاه با انقلاب فرهنگی هم‌زمان شد. او سپس به‌عنوان نوازنده ویلن، همكاری‌اش را با اركستر سمفونیك تهران پی گرفت كه به گفته خودش «كم از دانشگاه نبود».

او دو سال پیش از این اركستر بازنشسته شد و هم‌اینك عضو تأثیرگذار گروه كامكارهاست و با این گروه و خارج از آن، آثار ماندگاری خلق كرده.

گفت‌ و گوی ما با این هنرمند به هنگام اجرای كنسرت در سنندج انجام شد.

شما بسیاری از قطعات كامكارها را می‌سازید و تعدادی از آهنگ‌های ماندگار این گروه به نام شما ثبت شده. نواختن ویلن را چطور آغاز كردید؟

من و اردشیر در كودكی با هم كلاس می‌رفتیم. نواختن ویلن پیشنهاد پدرم بود. چون خودش ویلن می‌نواخت، اما خود ما هم علاقه داشتیم. با ساز ویلن نزد پدر شروع كردیم. من هشت‌ساله بودم و اردشیر دو سال از من كوچك‌تر. بعدها ویلن را ادامه دادم، اما اردشیر كه به تهران آمد، ساز را به كمانچه تغییر داد. الان هم گاهی ویلن ایرانی می‌نوازد؛ اما من كه به تهران رفتم، ویلن را به صورت كلاسیك ادامه دادم و وارد اركستر سمفونیك شدم و الان ٢٧ سال است كه عضو این اركستر هستم و دو سال پیش بازنشست شدم. در تهران بعد از چندسال، هم‌زمان عود را شروع كرده بودم، چون آن زمان اركستر فرهنگ و هنر سنندج، عودنواز نداشت. چند نفری ویلن می‌نواختند، بنابر ضرورت عود به ‌دست گرفتم. احتیاج داشتم.

در آموختن ساز عود، استاد خاصی داشتید؟

نه، خودم شروع كردم. می‌توانم بگویم كه ویلن، ‌ساز مادر است؛ البته برای كسی كه بااستعداد باشد. یعنی اگر شما ویلن را بیاموزید، بعدها هرسازی - تار، سه‌تار، عود و دیوان، نه امثال سازهای بادی- را می‌توانید ظرف پنج، شش ماه یاد بگیرید؛ اما عكس آن صدق نمی‌كند. یعنی كسی كه نوازنده تار باشد و بخواهد ویلن یاد بگیرد، باید از اول آغاز كند. پس ویلن، ساز مادر است. بنابراین چون من ویلن آموخته بودم، فراگیری عود چندان سخت نبود و ظرف سه، چهار ماه توانستم عودنوازی كنم و در اركستر هم عود می‌نواختم. بعدها كه گروه كامكارها از حدود ٢٨، ٢٩سال پیش این‌گونه رسمیت یافت و چون اردشیر كمانچه داشت، من عود می‌نواختم.

بعد از انقلاب، گروه و خانواده شما هم دچار نوعی بی‌نظمی و آشفتگی هنری شد. این‌گونه نیست؟ شما این شرایط را چگونه گذراندید؟

درست بعد از انقلاب دیپلم گرفتم و رفتیم تهران. در دانشكده هنرهای زیبا دو یا سه ترم كه درس خواندم به انقلاب فرهنگی برخوردیم كه دانشگاه‌ها تعطیل شد. مانده بودم چه كار كنم. همان‌وقت رفتیم اركسترسمفونیك امتحان دادم و بلافاصله قبول شدم. اركسترسمفونیك هم كم از دانشگاه نبود، خودش نوعی دانشگاه بود و هركسی را نمی‌پذیرفتند. تمام درس‌هایی كه در دانشگاه می‌خوانید برای من در اركسترسمفونیك وجود داشت. ورودی، قطعه‌های كلاسیك و اتود بود كه همه در دستان من بود؛ امتحان دادم و بلافاصله قبول شدم. بیشتر مسائلی كه در دانشگاه تدریس می‌كردند، هرروز در اركسترسمفونیك با آن مواجه بودم؛ مثلا اركستراسیون چیست یا فلوت با ابوا چه صدایی دارد یا فلوت با ویلن چگونه صدایی ایجاد می‌كند؟ كلارینك اگر با اس دوبل شود، چه صدایی می‌دهد، یا هرن و فلان ساز دیگر؛ هر روز با این رویدادها سروكار داشتم. بنابراین اركستر سمفونیك برای من بهترین دانشگاه بود؛ البته گفتم برای كسی كه عاشق و طالب باشد، چون خودم خواهان بودم، اركستر برایم تجربه زندگی بود. بعد از ١٠ سال و اندی از حضورم در اركستر گذشته بود كه آهنگ‌سازی را شروع كردم. اولین قطعه‌ای كه آهنگ‌سازی كردم به یاد سیدعلی‌اصغر كردستانی بود.

هم‌زمان در خارج از اركستر در گروه اولیه كامكارها هم فعالیت داشتید؟

اول گروه شیدا بود. سه، چهار نفر از اعضای خانواده ما با گروه شیدا همكاری می‌كردند. بعدها گروه عارف بود كه همكاری مشابهی با این گروه داشتیم. اما همان‌طور عرض كردم، حدود ٢٩ سال پیش بود كه تصمیم گرفتیم، كامكارها را احیا كنیم و كنسرت‌ها را در دو بخش موسیقی كردی و سنتی ایرانی اجرا كردیم كه با استقبال مردم مواجه شد. بعد هم در جشنواره‌های خارجی شركت كردیم. آغاز فعالیت كامكارها به شكل فعلی اگر حافظه‌ام یاری كند، سال١٣٦٤ بود. پدرم خیلی علاقه داشت گروه كامكارها احیا شود. تشویق می‌كرد. چون گروه اولیه كامكارها را حدود نیم‌قرن پیش پدرم و برادران بزرگ‌تر ما تشكیل دادند؛ پدرم خیلی دوست داشت كه به شكل نوین احیا شود.

ملود‌ی‌هایی كه در زمینه موسیقی كردی می‌سازید، حامل تاریخ مشخص و هویت تعریف‌شده است. مرحوم استاد «حسن كامكار» پدر شما می‌دانست از كجا آمده و متعلق به چه جامعه‌ای است. هویت هنری شما زادگاهی سنندجی دارد با تمام شاخصه‌های مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی آن. مخاطبان كرد و همشهریان شما انتظاری دوچندان در زمینه تولید آثار موسیقایی كردی دارند. گاهی هم گله‌هایی می‌شود. دوست داریم شما تحلیلی به ما بدهید كه كامكارها در احیای ملودی‌های كردستان و اشاعه موسیقی كردی چه نقشی داشتند؟

بهتر است كه دیگران این تحلیل را ارائه دهند. درست نیست من خودستایی كنم؛ اما چون شما سؤال می‌كنید جواب می‌دهم.

می‌خواهم بپرسم آیا شما دین خود را به موسیقی كردی ادا كرده‌اید؟

همین را می‌خواهم بگویم. اگر حمل بر خودستایی نباشد، ما موسیقی كردی را به دیگر ایرانیان معرفی كردیم. الان وقتی در ایران از عبارتی با عنوان موسیقی محلی یا موسیقی مناطق صحبت می‌كنند، در درجه اول از موسیقی كردی سخن می‌گویند. موسیقی كردی از موسیقی همه مناطق، نمایان‌تر و شناخته‌شده‌تر است. تأكید می‌كنم اگر حمل بر خودستایی نباشد، پیش از فعالیت كامكارها، این گونه شناخته‌شده نبود. البته مناطق كردنشین منظورم نیست. در این مناطق، استادانی مثل «محمد ماملی» از مهاباد، «حسن زیرك» از بوكان و «سیدعلی‌اصغر كردستانی» و «مظهر خالقی» از سنندج برخاسته‌اند كه شهرتی فراتر از جامعه كردی دارند. حسن زیرك كسی بوده كه من با صدایش بزرگ شده‌ام. وقتی صدایش را می‌شنوم به یاد كوچه و محله خودمان در سنندج می‌افتم. منظورم شهروندان غیر كرد است. مثلا طرف از مشهد تماس می‌گیرد و برای اینكه موسیقی كردی بشنود، می‌پرسد، كنسرت كامكارها در اینجا چه زمانی برگزار می‌شود؟ از بندرعباس و شهرهای دیگر همین‌طور، چون ما در شیراز و آمل و كرمان و اراك موسیقی كردی اجرا كرده‌ایم. خیلی جاهای دیگر كه الان حضور ذهن ندارم. آیا قبل از كامكارها هم این‌گونه بود؟

جدای از لذت ریتمیك و قطعات شادی كه شما اجرا كردید، به‌نظرم باید جذابیت صحنه‌ای را هم به آن افزود... .

بله، اینكه مردم بیایند برای حضور فیزیكی و دیدن صحنه كنسرت پول بلیت پرداخت كنند، مهم است. در خارج از كشور هم موضوع، قابل بحث است. كنسرت سنترال‌پارك نیویورك یا مراسم اعطای جایزه نوبل صلح، فستیوال‌های كانادا، سوئد، استرالیا و شهرهای مهمش، هلند، بیشتر اروپا و تمام شهرهای فرانسه. آلمان را شرح نمی‌دهم كه در همه اینها موسیقی كردی اجرا كرده‌ایم. برای نمونه فستیوال پیترگابریل (وومد) لندن را مثال می‌زنم. ما سازها را روی دوش گذاشتیم و به فستیوال رفتیم. فستیوال در فضای آزاد پارك لندن بود. ١٠ هزار جوان در پارك ایستاده بودند. هنرمندان جامائیكا در حال اجرای برنامه بودند. مثل تیم‌های فوتبال است كه می‌بینی تیم مقابل گرم می‌كند، روحیه‌ات تضعیف می‌شود. بعد فكر می‌كنید كه نكند اینها ما را شكست بدهند. چون خودم فوتبالی بودم، مثال فوتبال می‌زنم! ما هم حسی چنین داشتیم كه نكند ببازیم. تصور كن حدود ١٠ هزار نفر برای گروه جامائیكا ابراز احساسات می‌كردند. موسیقی جامائیكا هم پرتحرك است. وقتی این فضا را دیدم، احساس نگرانی می‌كردم. اگر سالن بسته بود، نگرانی نداشتم. محیط باز بود و هركس می‌توانست بماند یا برود. من نگران این بودم كه مبادا ما روی صحنه برویم و مردم محل كنسرت را ترك كنند. به جان بچه‌ام فكرم همین بود. می‌گفتم جامائیكا با این سازها و ما هم با عود و تار. روحیه‌ای عجیب داشتم كه اگر مردم بلند شوند، بروند، خیلی ناخوشایند است. شاید باور نكنید، وقتی ما روی صحنه رفتیم، به تعداد جمعیت افزوده شد. با همین ملودی «قاسم‌خان» و «كابوكی» و «ده‌سره به‌له‌نگه‌ر» و «خوشه هه‌ورامان» و «لرزان و لرزانه». نه‌تنها مردم محل كنسرت را ترك نكردند، بلكه اضافه هم شدند. شما می‌توانید تحقیق كنید. این نمونه كوچكی از معرفی موسیقی كردی است. تصور كنید ما ده‌ها و بلكه صدها كنسرت موسیقی كردی داشته‌ایم.

البته اگر بتوان با زبان موسیقی غیركردی با دیگر فرهنگ‌ها ارتباط برقرار كرد، امری پسندیده است. شما به‌واسطه موسیقی سنتی با دیگر بخش‌های فرهنگی ایران ارتباط برقرار كردید. اما گله‌مندی‌هایی كه از سوی كردها نسبت به شما می‌شود، شاید از روی هم‌زبان‌بودن است كه به شما ابراز علاقه می‌كنند. منتها مردم می‌گویند اگر روی ملودی‌های كردی انرژی بیشتری مصرف می‌كردید، شاید كارهای متفاوت و جدی‌تری توسط شما خلق می‌شد، این‌گونه نیست؟

بیشتر آثار جدی من كردی است. شاید قابل شمارش نباشد. نصف كنسرت‌های ما هم ملودی‌های كردی است. آثار متعددی هم در زمینه موسیقی كردی منتشر كرده‌ایم. شما می‌دانید كارهای ما با عدنان كریم، شهرام ناظری، مرحوم عباس كمندی و خود بیژن و دیگران چه بازتابی در میان مردم داشته است. ضرورتی ندارد من تعریف كنم، اما بازخوردها به ما می‌رسد. شما «ئه‌وین» را شنیده‌اید؟

بله، همسر شما خانم «ابراهیم‌پور» خوانده‌اند... .

موسیقی از این جدی‌تر؟! چون شما گفتید، من هم اشاره می‌كنم و گرنه درست نیست انسان از كار خودش تعریف كند. نمی‌گویم نمونه‌اش در دنیا وجود ندارد؛ ولی قطعا با هم‌اندازه‌های خود مقابله می‌كند. ببخشید این‌گونه می‌گویم، هیچ‌وقت از كار خودم تعریف نكرده‌ام؛ اما خوب است كه مردم ما بدانند و من مجبورم بگویم كه در موسیقی كردی چنین آثاری اندك داریم. كاری هم به نام «سه‌روكی دل» با خوانندگی «پیام عزیزی» داشتیم كه در كردستان عراق منتشر شد. این كار از نوع موسیقی فاخر بود. فكر نكنم شما شنیده باشید. سه قطعه آن را هوشنگ و پنج قطعه را هم من ساخته‌ام. به‌نظرم فوق‌العاده و جزء موسیقی فاخر است. اگر برایتان ممكن بود، حتما این كار را بشنوید. واقعا سخت است كه در حد و اندازه آن پیدا كنید. انصافا بد هم نخوانده، نمی‌دانم چرا اینجا پخش نمی‌شود.

شما بیشتر به كار گروهی اعتقاد دارید و هیچ‌گاه اجازه نداده‌اید یك خواننده مشخص در گروه، عرض‌اندام و فردیتش را به كار گروهی شما تحمیل كند؛ اما در گوشه‌وكنار استعدادهای جوانی داریم كه بعضا نام برخی كامكارها به‌عنوان نوازنده در كارهای فردی آنها وجود دارد، چرا همكاری با این خواننده‌های جوان امثال حسین صفامنش را تجربه نمی‌كنید؟ آیا در برنامه شما چنین چیزی قرار ندارد؟

چرا نه؟! اما مشكل اساسی برای تولید آلبوم داریم.

منظور شما مجوز از وزارت ارشاد است؟

نه، خوشبختانه ما مشكل مجوز نداریم. مگر اینكه كار سیاسی باشد كه خود ما اهل سیاست نیستیم. تولید ما هنر است. مشكلی از نظر مجوز نداریم. عرض من از نظر حرفه‌ای است. هزینه تولید آلبوم به ما برنمی‌گردد. این است كه نمی‌توانیم آلبوم تولید كنیم؛ وگرنه خیلی از افراد می‌آیند پیشنهاد همكاری می‌دهند. ما كه نمی‌توانیم این‌گونه كار كنیم. وگرنه مشكل ما خواننده نیست. ما با دیگران كار كرده‌ایم و می‌توانیم با چهره‌های جوان دیگر هم كار كنیم، اما واقعا و عملا مشكل است. ممكن است بپرسید پس چگونه با پیام عزیزی كار كردید؟ خودشان سرمایه‌گذاری كرده‌اند و دستمزد آهنگ‌ساز و استودیو و همه هزینه‌ها را پرداخته است. اگر كسی با این شرایط آماده است و استعداد هنری كافی و صدای خوب دارد، بسم‌الله!

نگران این نیستید كه كسی از عنوان كامكارها سوءاستفاده كند و خود را بنمایاند؟

اگر اهل هنر باشد، نگرانی نداریم. هنرمند كه نمی‌آید بگوید من این آهنگ‌ها را دارم، شما تنظیم كنید. من كار خودم را می‌سازم و می‌نویسم، هركس می‌تواند بخواند. تفاوتی ندارد. مثل اینكه یك كارگردان بگوید هركسی كه بازیگر است و هنری دارد، من از او بازی می‌گیرم. گاهی یك خواننده می‌آید و پیشنهاد همكاری می‌دهد، می‌پرسیم چگونه كار كنیم؟ اگر شما می‌توانید همه امور را پیش ببرید مشكلی نیست.

با خانم ابراهیم‌پور همكاری جدیدی دارید؟ چون شما را به‌عنوان زوجی هنرمند می‌شناسند كه كارهای موفقی با هم داشته‌اید... .

پروژه مشخص مربوط به یك هنرمند سلیمانیه است كه سه قطعه آن را حدود پنج سال پیش ضبط كردیم. ملودی‌ها مربوط به كاك احمد است و من برای اركستر سمفونیك تنظیم كردم و مریم هم خوانندگی كرده‌اند. قرار است چند مورد هم به این كار اضافه كنیم و ما منتشر كنیم؛ به زمان نیاز دارد.

كامكارها دارند در تاریخ استثنا می‌شوند. تداوم فعالیت این گروه در چنددهه، آن هم توسط گروهی خانوادگی آسان نیست. راز این ماندگاری را در چه می‌بینید؟

برادری و همكاری. مشكلاتی كه برای دیگران پیش می‌آید برای ما پیش نمی‌آید، ازجمله مشكلات مالی یا اینكه چه‌كسی مطرح شود، چه كسی بنوازد، چه كسی ننوازد، چه كسی آهنگ‌ساز باشد یا نباشد، در كنسرت چه كسانی باشند یا نباشند. هیچ‌وقت این مسائل برای ما مطرح نبوده و نیست.

نسل جدید كامكارها هم به‌نوعی از فضای كردستان فاصله می‌گیرند و فقط به وسیله موسیقی این حداقل ارتباط حفظ شده است، این مسائل برای شما جای نگرانی نیست؟

از نظر موسیقی این‌گونه نیست؛ البته مسئله زبان هم در مورد همه فرزندان ما صدق نمی‌كند. خوشبختانه موسیقی كردی را به‌خوبی می‌شناسند. در خون و وجود آنهاست؛ اما ممكن است تحت‌تأثیر محیط، زبان آنها اندكی تغییر كرده باشد؛ آن هم فقط زبان برخی جوان‌هاست. البته همه زبان كردی را متوجه می‌شوند، اما ممكن است همه‌ نتوانند خوب صحبت كنند. محیط تأثیر می‌گذارد. البته این زبان هم در آینده حل می‌شود، مثل صبا دختر هوشنگ كه مادرش فارس است؛ ولی به كردی مسلط است. «هانا» دختر بیژن كه كاملا كردی صحبت می‌كند.

«عباس كمندی» هم درگذشت. شما سه كار مشترك با هم داشتید كه از آنها استقبال شد. تصور می‌كنم تأیید می‌كنید كه تكرار آن نغمه‌ها آسان نیست. انتظار این بود كه بعد از آن آثار، همكاری‌های جدیدی داشته باشید، اما این آرزو برای مخاطبان مردم كرد هیچ‌گاه برآورده نشد. به‌نظر می‌رسد سوءتفاهم‌هایی مانع ادامه همكاری شما شد... .

خدا رحمت كند، هنرمندی بزرگ و در نوع خودش متفاوت بود. باهم خاطرات مشترك شیرینی داشتیم. به‌هرحال پنهان نمی‌كنم كه ذهنیت‌هایی برای ایشان ایجاد شده بود كه احتمالا از جانب امثال ما حقوقش ضایع شده است. دقیقا به یاد دارم به‌خاطر «همكاری» با او كاست «پرشنگ» را ضبط كردیم. در آخرین لحظاتی كه قرار بود آخرین قسط را برای ایشان بگیرم و ارسال كنم، نامه‌ای‌ گلایه‌آمیز برای هوشنگ فرستاده بود، باور نكردم؛ نامه را دیدم و واقعا خیلی ناراحت شدم. چون من بیشترین دفاع را از آن مرحوم داشتم. بنابراین تماس گرفتم و گفتم شما اشتباه فكر می‌كنید. خلاصه مدتی از هم دور بودیم، اما خوشبختانه با آن ذهنیت از دنیا نرفت. قبل از وفات، من با او تماس گرفتم، احوال‌پرسی گرمی داشتیم. حتی به یاد دارم كلماتی را كه می‌گفت: «عمو ارسلان، چطوری؟ خوبی؟ فكر نكنید كه من به یاد شماها نبوده‌ام، تمام خاطرات شما با من است». از بچه‌هایش پرسیدم و زندگی‌اش. برای آخرین‌بار دوباره خودش تماس گرفت و گفت: یك‌سری ملودی دارم تا نمرده‌ام بیا با هم كار كنیم. من هم گفتم ان‌شاءالله سال‌های سال زنده بمانی. ان‌شاءاالله برمی‌گردم كردستان و می‌بینمت. متأسفانه چندروز بعد «خالد مباركی» تماس گرفت و گفت عباس كمندی به رحمت خدا رفته است. از مرگش واقعا به‌شدت ناراحت شدم. خدا را شكر قبل از مرگ ایشان، سوءتفاهمی كه در ذهن‌شان شكل گرفته بود، حل شد. البته من هم گله‌مندی‌هایی داشتم. گفتم: مگر شما نمی‌دانید برای این كارها چه زحماتی كشیده‌ام. شب‌ها نخوابیده‌ام تا برای آنها مقدمه بسازم و تنظیم كنم. در استودیو هشت‌بار ویلن یك، شش‌، هفت‌بار ویلن سه و چندبار آلتو و عود زده‌ام. این كارها را بدون هزینه و دوستانه برای او انجام دادم. ما با هم دوست بودیم و ارتباط خانوادگی داشتیم به‌هرحال آثار مشتركی با هم داریم. هنرمندان زودرنجند، اما چیزی به دل نمی‌گیرند وگرنه زنگ نمی‌زدم. ما گذشته شیرین و خاطرات شیرینی با هم داشتیم. خود ایشان برایم نقل كردند كه ارتباطی صمیمی با پدرم داشته‌اند.