حکایت " ننه علی " ، انیس شهدای بهشت زهرا(س )
..............................................
شهرری، خبرگزاری جمهوری اسلامی 19/04/87
داخلی.اجتماعی.شهدا.بهشت زهرا.حکایت.
گزارش از سمیه لاری
ننه علی را خیلی ها می شناسند، چند سال پیش هر وقت سری به بهشت زهرا-
قطعه شهدا می زدی، پیرزن خمیده ای را می دیدی که آهسته از کنار قبرها عبور
می کند.
خیلی ها فکر می کردند او هم مثل بقیه مادران شهدا هر هفته به دیدار
فرزند خود می آید ولی او شب و روزآنجا بود.
همه او را به نام ننه علی می شناختند او 17 سال شبانه روز در کنار مزار
فرزند شهیدش زندگی کرد، ننه علی با دست های لرزان و فرتوت خود اتاقکی بر
مزار پسرش ساخت تا همیشه در کنار او بماند.
اتاق کوچک ننه علی هنوز پا برجاست و نوشته های زیبای روی در ودیوار
این اتاق ، درد ودل مردم با ننه علی است ،آن ها نوشته اند ننه ما را دعا کن.
این اتاقک کوچک بهانه ای شد تا به دنبال ننه علی بگردیم و از سرنوشت او
جویا شویم.
از مسوول بنیاد شهید بهشت زهرا سراغ ننه علی را گرفتیم آقای اکبری
می گوید: ننه علی تا سال 1384 در کنار فرزندش در قطعه شهدا زندگی می کرد
ولی اکنون سه سال است که به علت کهولت سن نمی تواند اینجا بماند اما
پنج شنبه ها هرکجا که باشد خود را به مزار پسرش می رساند.
ما خوشحال می شویم چون امروز پنج شنبه است آقای اکبری می گوید ننه حتما
می آید او با بی سیم به نگهبان قطعه شهدا خبر می دهد تا هر وقت ننه آمد
ما را باخبر کند.
نزدیک ظهر بی سیم آقای اکبری به صدا در می آید و خبر آمدن ننه علی را
می دهد او همان طوری بود که تصورش را می کردیم پیرزنی مهربان و دوست
داشتنی ننه علی در حالی که نوه اش زیربغلش را گرفته بود به اتاق کوچک که
17 سال در آن زندگی کرد، نزدیک شد، با حسرت نگاهی به آن انداخت، کلیدی
از گوشه چارقدش بیرون آورد و قفل در را باز کرد.
ما نیز همراه او وارد اتاق رویاهای ننه علی شدیم دور تادور اتاق مملو
از عکس شهداو پرچم های مذهبی است، فرش کوچکی در اتاق پهن شده و دورتادور
اتاقک پر از فانوس است او به طرف قبر فرزندش " قربانعلی رخشانی" می رود و
آن را در آغوش می گیرد و می گوید باز هم آمدم پسرم.
در کنار قبر شهید رخشانی قبر دیگری به چشم می خورد گویا ننه علی آن
را برای خودش آماده کرده تا پس از مرگش در کنار فرزندش دفن شود به گفته
آقای اکبری ننه علی اولین مادر شهیدی خواهد بود که در کنار فرزندش به خاک
سپرده می شود.
وقتی ماجرای گزارشمان را برای ننه علی تعریف کردیم او با روی باز ما
را پذیرفت از نوه اش می خواهم در صحبت کردن ما را یاری دهد چون ننه علی
نمی تواند به زبان فارسی صحبت کند.
وی می گوید: " ننه فتحاللهی" هستم در سال 1300 در یکی از روستاهای
اردبیل به نام "مرشت "به دنیا آمدم و نه تنها ننه علی بلکه ننه تمام
شهدای بهشت زهرا می باشم.
ننه با زبان ساده خود از فرزندانش می گوید: من صاحب دو فرزند هستم که
هر دوی آن ها اکنون اینجا هستند یکی در کنار شما نشسته و دیگری در این
قبر آرمیده است.
او همسرش را سال ها پیش وقتی فرزندانش بسیار کوچک بودند از دست داد و
پس از آن به تهران آمد تابا کارگری در خانه های مردم بچه هایش را بزرگ
کند.
وی می گوید: پسرم علی وقتی 24 سالش بود در هواپیمایی ایران ایر قسمت
" کارتینگ" کار می کرد او به امام خمینی (ره ) علاقه فراوان داشت در بهمن
سال 1357 برای پخش اعلامیه حضرت امام به اهواز رفت و در آن جا توسط
نیروهای ساواک به زندان افتاد و سپس شهید شد.
وی با چشمانی اشکبار ادامه داد: ما تا 7 ماه از وضعیت علی بی خبر بودیم
و بعد از 7 ماه فهمیدم او را در قبرستان افراد مجهول الهویه قبرستان
اهواز دفن کرده اند.
وی اظهار داشت: من به اهواز رفتم و یک ماه سر مزار پسرم ماندم تا
توانستم اجازه نبش قبر بگیریم و او رابه تهران منتقل کنم.
ننه دستی بر مزار فرزندش می کشد و می گوید من 17 سال در کنار مزار
فرزندم شبانه روز زندگی می کردم،"قربان علی" در این سال ها همیشه در کنار
من بود و هیچ گاه از من جدا نشد.
وی درباره اتاقک کوچکش می گوید این اتاق را با کمک فرزندانم وجوانانی
که به زیارت شهدای بهشت زهرا می آیند ساختم.
وی به کنار قبر پسرش اشاره می کند و با لبخند می گوید ننه این قبر منه
که کنار پسرمه.
پس از ننه علی با نوه اش" قاسم ملک زاده" صحبت می کنم که خنده از لبانش
محو نمی شود به گفته ننه علی او خیلی شبیه دایی اش است، قاسم می گوید ننه
علی حافظ کل قرآن است و هر وقت به بهشت زهرا می آید سعی می کند از زمان
ورود تا خروجش قران بخواند.
وی می گوید: ننه علی تمام شهدای بهشت زهرا را فرزندان خود می داند و
همه ی آنان را دوست دارد.
قاسم به ننه علی اشاره می کند و می گوید ننه در خانه اش اتاقی را به
دایی ام اختصاص داده و با عکس ها و وسایل شخصی او زندگی می کند و هر وقت به
منزلش می روم می گوید قاسم دیر آمدی دایی اینجا بود رفت بیرون.
ننه علی همچنان کنار مزار فرزندش نشسته و قبر را نوازش می کند بعد سرش
را بالا می آورد وبا لبخندی زیبا به نوه اش خیره می شود گویا می خواهد
به او بگوید تو هم می توانی قربانعلی رخشانی دیگری شوی و داستان او را
تکرار کنی.ک/4
7299/ 1644/ 1645
شماره 005 ساعت 10:24 تمام